غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

درباره من

اکنون در باره من
من مَردَم یا مردُم یا مُردَم؟
هم مَردَم، هم مردُم هم مُردَم!
اما با کدام مایه مَردی کنم
و با کدام مَردُم بسازم
و با کدام اُمید بمانم؟
پس - من - مُرده ام!
هیچم درپوچی
دردم در بی درمانی
زخمم از بی مرهمی
زردم نه سلطان جنگلم!
برادری نزارم!
سرخم از سیلی
آبی ام از شرمساری
سبزم در دشتِ گل های حسرتی!
سپیدم چُون آبستنِ توفانم!
سیاهم از تبعیض!
کبودم از تازیانهِ شب!
خاکستری ام از بقایای تندیسم!

پس کیستم
در کجایم
از کجا آمده
به کجا خواهم رفت
اینجا کجاست؟
شما کِه هستید؟!

لطفا
چند لحظه سکوت!

انگار از مشرق آمده
و به مغرب می روم
شاید هم در
جستجوی خانهِ کدخداهستم
تا از سکوت دهکده
و سو سوی چراغ نفتی
به آرامش رسم!
اما افسوس که!...
* * * * *

- پژواره -


نگاه خیس!

 حسرتِ خیره شدنِ چشم هایت
به دلِ مردُمَکانَم مانده است
دیگر پِلک های نمناکم
توانِ ایستادن ندارند!
می ترسم!
می ترسم
از فراقِ نگاهت
درآغوشِ هم بمیرند!
و برکهِ آرِزوهایم
بخُشکَد!

* * * * *
پژواره
21/2/90

...و عمرم...

 
به کدامین خدای روی آورم
تا دادم بستاند؟
و دردم را با کدامین قوم
در میان گذارم
در تنگنای این قوم هزار قبیله!

من صد ها
برابر عمر پروانه ای در خزانم!
 آدم را به یاد می آورم!
 ایوب را
 که در جشن قهرمانی ام
دست می زند!
و تندیس فردوسی را
 که از سقف گالری ها
 آویزان ست!...

پروانه ها دیگر
 رنگ ها را نمی شناسند!
و زنبورهای عسل
 که به لانه باز نمی گردند!

و این مهری
 که مجازی ست
گرمایی ندارد!
اما من از درون گُر گرفت،
و دست و پایم
 یخ زده است!؟
* * * * *
 پژواره

پژواک الهام


دیروز

امروز

فردا

خواهم گفت

تو را می شناسم

هنگامی که از شهد شکوفه هایم
اشکی را به عاریت می بردی

و مرا به مهمانی دریا می خواندی

امواج

کاش ساز مخالف نمی زدند!

تا خود را

در آغوش فانوسی می افکندم

به وسعت گل های حسرتی ام!
که دست افشان مرا می خواند
و در دست هایش

سبد سبد آزرو بود
که طمعه باد می شد!

* * * * *
تو را دوست دارم
به پاکیِ دل، منزلَت، نزاکت
و صداقت ات
تو را دوست دارم
به شفافیت نمکدانی

بر  دست های معصوم ات!


تو را می ستایم
به بهای نان و نمک


تو یک روز

بر دل ها
حکومت خواهی کرد

 

فرشتگان نام تو را
در تاریخ خواهند نوشت!


11/2/90
پژواره
تقدیم به نسرین امیدی

سوگ!

 

به سوگِ عروس سیاه بختی

نشسته ام

که سیاهه اش

تنها

تب خال لبِ صدفِ مرده ای بود!

 

و مَهرش

یک ستارهِ دریاییِ یخ زده

بر گردن آفتاب!

* * * * *

پژواره