غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

پنج رنج...

با انفجار هر ستاره
 روح نوبل به درد می آید
  لاشه اش
 وحشتناک می لرزد!

 * * * * *
 وقتی جسم رنجورم
 خواب می رود
 روحم

درد نمی کند!

 * * * * *
 تنهایی
 یاری ست با وفا
 در شب های تن ها... !
 تن هایی

که، مرده ام را

 تنها
 نمی گذارند!

 * * * * *
 این روز ها
 چرا ستارهِ سهیل
 دل

به چشم های سیاه من

 نمی دهد؟
 وَ بوی سوختنم را
 بر نمی تابد!

 * * * * *
 حقیقت
 درختی ست

بی خزان؛

 با میوه هایی

که هرگز

نخواهند رسید!

 * * * * *
 - پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

گذر...

هنوز
در بروزِ هر روز
بر آستانهِ پنجمین
پلهِ سقوط
برای شکوفه می گریم
 آرزو هایش را
به مرورمی نشینم
آرزوهایی

که بر دیوار فرسودهِ آشیانه ام
خزان

و جوانمرگ می شوند!


هر غروب

با خود می اندشیم
- هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد -
اما می دانم

 فردا

دیروزِ سوگواریِ امروزِ من است

و هرگام

 به سپیده بر می دارم

دردناکتر

در غروب فرو می ریزم!

* * * * *

تنپوشِ عروسِ قصهِ من

رخت غصه است!
بر اسبی

سیاه و عریان

که پله پله
به روزهای خاکستری
رانده می شود!

* * * * *
بر پیکرم این که
تار تار
طعمهِ باد می شود!
فریادِ نیزاری

سوخته از درد است

 با خشمِ شب ترسیم...
نخ نمایی ست

ابری که به چشمِ فرو

رفتهِ تو

نقره ایی می آید!
* * * * *

- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

تا طلوع...

من

از انتهای باغ می آیم...

آنجا که ضجهِ پروانه را
می توان شنید
اشکِ تمساح را چشید
من

از انتهای باغ می آیم

آنجا که  گرگ طاغی...
 دلِ برّه ام را
از کاسه در آورده!
من
روزهِ پوسیدهِ فریاد را
می شکنم

و کفاره اش
به کافر هم نمی دهم!
 با اذانِ نیلوفرِ کبودِ

پیچیده بر دیوارِ کوتاهِ باغ
یاغی...

وَ نمازِ سکوت خواهم خواند!

" ما "

از انتهای باغ می آیم!

و تا طلوعِ صادقِ ماه
باز نخواهم شد!...

* * * * *
پژواره
25/6/91