غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

سایه سکوت!

سکوت
سلسلهِ سیاهی ست
بر گردنِ سگِ لب های سائلِ من
 که با سخت ترین
 سنگ سُست نمی شود!

* * * * *
سکوت
سیمای مسلوخ
و سینهِ مسلولِ طفلی ست
 گرسنه که سکسکه وُ
 سُرفه هایش سیرتِ " مساوات " را
سیاه پوشیده است!

* * * * *
سکوت
سایهِ سردِ صندلیِ چرخداری ست
 که ساکنانِ تنها
سیارهِ سبزِ منظومهِ شمسی را
زیرِ « سوال » برده است!

* * * * *
سکوت
مسافرِ سرزمینِ آرزوهای من است
که با نفسِ مسمومِ ساحرانِ مسلح
سوخته است!

* * * * *
...و سکوت
سلاستِ سخنانِ من است
 که سلانه سلانه
 از سلسبیلِ احساس ساری
و سلطانِ سرسراهای
 ستبر و سرخابی شده است!
سکوت!

* * * * *
- پژواره -

ملهم از شعر سرکار خانم " شیلا چابلی "

نرسیدن !

در هرمِ نگاهت
سیاهیِ شهر ها را کارتن
خوابی دم!

خیابان ها را جدول
چشی دم!

جاده های سرد را - همه -
 چپی دم
ناسزاهای بد ممتـد
شنی دم!

فرودگاه ها را در رویا
غلتی دم!
.
.
.
قطعه قطعه از مرزها
 گوجه ای پری دم!

فواصلِ قهوه ای را
باری دم
.
.
.
به  بویِ
 کوچه موهای خی ست
رسی دم!
درختِ پیری را
چترِ مشکی
  بر شاخهِ " تر"
آوی ختم!
.
.
.
هیزمِ نبودنت را
 به آه  کشیدم وُ
 در
سنگ چینِ سردِ دلم

 ری ختم!!

* * * * *

< - پژواره - >

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^


اقتدار!

ساحل
ماسه ها را
 آسان نسروده
سال ها
با صورتِ سرخ صخره
ساقط !
دست بـر دست ســــاییـده
صدر درصدر
دربرابرِسطوتِ رخِ نا صاف دریا
ایستاده
ساخته
درانتظارصدف
ستاره سراسیمــه
هم پای فانوس سوخته
تا با لمسِ « صدف»ها
سعادتمند و صاف بایستد!
ساحل!

* * * * *

< - پژواره - >

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^


خیز !

دلم الهی!
" منقلِ " درد هایی ست
 که لایه لایه پیر می شوند
تحلیل اما نمی روند!
صبر کنی اگر دمار
 از " دایرهِ " بی دردان عالم
" در" می آورم!...

ای دردمند مردِ شرقی!
با من بگو
 دلت از قهرِ کدام
 قبیله پُر است
 تا پشت به قبله
قیمه قیمه
 وَ قیامتم را
به لقایش بخشم!...

* * * * *
با خواهشِ "خورشید "
خاموش شدم
 - ماه - اما
خوابم را بر آشفت!
چالش های زمین
شاهد است!...

* * * * *
پ.ن:

امان از
چشم تنگ!
بادام را اما
دوست دارم!

* * * * *
< - پژواره - ><

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

مثلثِ تنهایی!

همرازِ ناز
 نُتِ نوین
ناسُروده سِرِ هزارهِ بیم!
هیس!...
بی هم باز سازِ من
 ای با دلم
 آمرزیده
 در ارکستر شب های دراز!
مرغِِ بریده سر
 بر کویرِ سردِ تنم!
باز بر فرازِ دریای بی
 تلاطمم به ناز!...
_____
ای یار!
می دانی یک
مژهِ"  تار "
که از سیلابِ  چشمِ سیاهت
 می رهانم را
 به هزار...
 بال سپیدِ فرشته
 نمی دهم؟...
بر تنِ برشته ام بمان وُ
 فرشتگی کن!

* * * * *
روزگار دلم
شهر های بی چراغ را
سو سو می زند!
و شب های نفسم
بر بامِ دهکده ای
 آواز نمی خواند!

*****
***
**
*

< -
پژواره - > <

^  ^  ^  ^  ^  ^  ^

های!...

های!
از چشمِ ماه
این همه چاه چـــرا
بر شاه راهِ هموارِ من
می چکد؟...
و در تنهاییِ بی گناهم
تهی یکی از زهرِ هلاهل،
های های نمی کند!...

های مردم!
هوار از هوای آلوده!
بیایید بر سرِ این
 بی همای هزار ماه مرده
آه آه خنده
 بر هوشِ به هپروت رفته اش،
ده ها هزار...
نفرینِ سنگ، هشیار
جار زنید وَ
 بر  پیراهنِ خار دریده اش آهار!

مردم!
مردم از هق هق ها و
هنوز های نپالوده...!

بر گُرده
خوردم کرور کرور
« تیر »
 در تاریکی های درهم
فشرده!
هیهات که هیهاتم
 هنوز؛ ازهوای پالوده!...

* * * * *
< - پژواره - >

^  ^  ^  ^  ^  ^  ^