حوصله ی طناب ها
در اسارتِ لحظه های انتظار
پوسیده اند!
لباس های رنگ باخته در آغوش فاصله ها
نخ نما شده اند!
وَ سنگینی ی پلک ها بر نگاه ها تحمیل!
مژه ها
در هجوم باد های پاییزی
به خواب عریانِ زمستان خزیده اند!
زیر پای پنجره ها علف ها
در انبوهِ کاهیدگی خمیده اند!
فنجان های خالی قهوه
یتیم خانه جوجه گنجشک ها
شده اند!
چشم های خیسم
در اسارت آونگ پیشگویان
خواب سیبِ سرخ می بینند!
و دیدگانِ باغچهِ شعرم
در فراقِ الهام آبِ سیاه آورده اند!
با این همه ادبار آیا
می توان شعری سُرود!
شما بگو؟...
* * * * *
< - پژواره - >
22/4/90
* * *
ملهم از شعر(از چشم انتظاری سالیانمان شعری بگو)
خانم اعظم گلیان(ماهور)
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^