دلم را مهم نیست
- تنها - تو شکنی
با افتادن هر برگ من
درخت درخت می شکنم!
= = = =
تشنه ام!
کلید دلم را
کاش با خود نمی برد
آخر شام همیشه من
خون می خورم!
= = = =
تا قصاص من
تو از پای نمی افتی؟...
بی نفس تو
من اما زرد می شوم!
= = = =
غمگینم!
نه برای خویش
برای مردمی
که غم می فروشند
با نیرنگ، تا شادی خرند!
= = = =
تشنه
این دشت را تشت تشت
پاشیدم...
با شب از- نیمه - گذشتم...
فردا
اگر به بارِ شقایق نشست
شبیه شوربختی ام
بر پیشانیِ شهر نوشته ای
آویزید که شیون شکستنم
از عشق را
- هیچ - شهزاده ای نشنید!
= = = =
خود را
هر قدر می تکانم
هرگز
سبک نمی شوم!
= = = =
شاعر قرار بود اگر
از " مرز" نگذرد
خدا بالش نمی داد!
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^