غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

عروج. . .

تا
به پای مردم درد کشیده
نریزم

- فرهیخته - نمی شوم!

* * * * *

- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

تحلیل در بخش نظرات. . .

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه خجسته دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:19 http://barbadrafteha.blogfa.com/

تا
به پای مردم درد کشیده
نریزم
-فرهیخته- نمی شوم!
-استاد ترکمان-
"یا فاطر بحق فاطمه ..."
با اجازه از استاد ترکمان و سایر بزگواران:
این کوتاه دلنشین با رو حیه ی مهربان و مردم دوست شاعر هم خوانی عجیبی دارد. "تا" در این شعر نشان از مقصد دارد، یعنی تا هنگامی که این اتفاق نیفتد، گویی در ادامه قرار است هدفی را متمایز کند! "تا" وزنه ی زمانی را بر دوش می کشد!
"به پای مردم درد کشیده نریزم"
مردم درد کشیده، تلنگر عمیقی از حس انسان دوستی شاعر بر ذهن خواننده باقی می گذارد. این ترکیب وصفی فضای شعر را غم انگیز می کند، به نوعی عمیق ترین تصویر شعر را با خود حمل می کند. اما به پای مردم درد کشیده ریختن به چه معناست؟ درک معنا چندان دور از ذهن نیست اما هر چند جمله ای کوتاه است صفحاتی عظیم از آنچه می خواهد انجام دهد و چگونگی آن، بر ذهن خواننده باقی می گذارد. ناخودآگاه شما از شما می پرسد مردم درد کشیده که هستند؟ اشخاص بی سرپرست، بازماندگان جنگ، فقرا، گرسنگان و...! وقتی جمعیت دنیا حدود هفت میلیارد نفر است و بیش از یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر از گرسنگی مزمن رنج می برند، دامنه ی بزرگی از فرزندان آدم می توانند در جرگه ی درد کشیدگان قرار بگیرند! برای این مردم چگونه می شود غمخوار بود؟ کدامین مشکل آن ها را می بایست مرتفع کرد؟
چرا شاعر در انتهای جمله فعلی را از مصدر "ریختن" انتخاب می کند؟ این فعل در این شعر چه بار معنایی بر دوش می کشد؟ برداشت من این است که این انتخاب نشان از تواضع یا از خودگذشتگی شاعر دارد!
چرا می گویم تواضع؟ راز آن در بند بعد به ویژه در کلمه ی "فرهیخته" نهفته است. شاعر فرهیخته شدن و به بزرگی رسیدن را در فدا شدن در راه رنج کشیدگان می بیند!
چرا می گویم از خود گذشتگی؟ به پای مردم درد کشیده ریختن خود حکایت عمیقی از جان گذشتگی در خود دارد. غالبا کلمه ی ریختن در ذهن خواننده یادوره ای از صرف شدن و لااقل بخشی فنا شدن را تداعی می کند. شاعر هوشمندانه دست به انتخاب این کلمه زده و با ظرافت قلم، اوج وزن شعر را در "تا" ،"پای" و "نریزم" نهادینه کرده. مقصودی مقدس و انسان دوستانه در نهاد این شعر نهفته است. شاعر در این راه عمر، جوانی، اعتبار و آبرو و ... خود را صرف می کند لذا با ایمان به این هدف درونی با دقتی شاعرگونه، کلمات را به این شکل می چیند تا بر بار تاثیر شعر بیفزاید و آینه ی تمام نمای روح شاعر واضح تر در قلب خواننده پنجره بگشاید!
و امّا " - فرهیخته - نمی شوم"
شاعر کلمه ی فرهیخته را با دو خط تیره ی کوچک متمایز می کند، گویی این صفت برای شاعر اهمیت ویژه ای دارد تا آن حد که می بایست جدا از اجزای شعر، راهی به عالم درون آن یافت!
فرهیخته شدن به چه معناست؟ در فرهنگ فارسی معین فرهیخته به معنای ادب آموخته، دانش آموخته و دارای فرهنگ والا ذکر شده است. با توجه به چینش واژگان شعر به نظر می رسد شاعر کسی را دارای فرهنگ والا، (نه به تنهایی فرهنگ)، تاکید می کنم "فرهنگ والا" می شناسد که درد مردم رنج کشیده را به چشم دل می بیند و توانایی برطرف کردن آن را در خود تا آنجا که می تواند فراهم می کند و در این راه از عمر، اعصاب، آبرو و اعتبار خود مضایقه ای ندارد.
با این نگاه، کل شعر بر پایه ی کلمه ی فرهیخته بر پا شده و اگر وزنه های این شعر را شناختیم این کلمه خود به تنهایی، تنها ستون، هدف و پایه ی این شعر زیبا و مردمی می باشد.
بار دیگر به اهمیت "تا" باز می گردم، بازه ی زمانی این هدف غایی، مقصد و دیدگاه شاعر از زندگی و بویژه شعر سرودن و به قولی در عرصه ی فرهنگی قلم زدن به تنهایی و تنها با دو حرف، واضح و روشن مشخص می شود و بر شدت تاثیر این رقص قلم می افزاید!
این شعر بار آموزشی گران سنگی نیز در خود دارد، هدف حماسی و پرشور و در عین حال از خودگذشتگی در کمال میل و تواضع ناخودآگاه به خواننده می آموزد یکی از شایسته ترین راه ها برای فرهیخته به معنای واقعی کلام بودن، در ایثار و از خودگذشتگی در برابر قشر محروم و رنج کشیده ی دنیاست. در پایان برخود لازم می دانم تاکید کنم، بهترین شیوه ی فرهیخته زیستن در سیره ی امامان معصوم ما نهفته است و برای الگوگیری بر این امر مهم بر تک تک ما وظیفه است به وسیله ی آنان ارزش ها را بشناسیم و با علاقه ای که استاد به خاندان عصمت و طهارت دارند، می دانم این ترواش ذهنی و شکوه زیبای شعر در اثر ناب ترین تعلیمات این دین آسمانیست.
یک تضاد درونی و زیبا لابه لای مفهوم شعر و انتخاب افعال پدید آمده، هدف شعر، مثبت و بیانگر خواسته ای انسان دوستانه است اما به شکل یک فعل منفی به زیباترین شکل ممکن بیان شده! نگاهی به فعل "نریزم" به تنهایی بیندازید و حال آن را در جان شعر بنشانید، پیش از خوانش شعر یک نوع خودداری در عمق معنای این فعل نهفته است اما وقتی در قالب شعر و کنار کلمات دیگر بیان می شوم تضادی زیبا به تصویر می کشد!
و امّا فعل نمی شوم! استمرار بر هدف بر عهده ی این فعل گذاشته شده! شاعر با ظرافت و کاربرد کمترین کلمات، راه فرهیخته شدن و به فرهنگ والا رسیدن را در مستمر بر این اندیشه ایستادگی کردن می بیند!
با احترام
بچّگیام
8 آذر ماه 1393

سلام بانو خجسته عزیز
شاعر توانا و تحلیلگر ارزنده...با زبان مادر چقدر ملیح و عالی تحلیل فرمودید...شبیه شما کاش به تعداد انگشتهای دست راست مان منتقد داشتیم... داشتیم اگر، غمی نداشتیم.
سپاسگزارم پدیده آسمانی....

بارانــه پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 22:37 http://tarannomebahar.persianblog.ir/

عالی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد