غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

استاد

استاد اگر نبود

از فقرات

مهره مهره ریخته بودم

ایستاده

آسمان آسمان ستاره شدم!

* * * * *

- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^


تحلیل مفصل در بخش نظرات

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه خجسته دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:16 http://barbadrafteha.blogfa.com/

استاد اگر نبود
از فقرات مهره مهره ریخته بودم
ایستاده، آسمان آسمان ستاره شدم!
-استاد ترکمان-

یا قدیم الاحسان بحق الحسین...
با اجازه از استاد ترکمان و سایر بزگوران(انشاالله که کاستی های احتمالی را به بزرگی خود ببخشید!):
جز اشعاری هست که روایت تصویر در آنها در عمق روح و روان پذیرفته می شود اما پرداختن به تک تک اجزای شعر کمی سخت تر میسّر است، یعنی جانبخشی در کلمات به نوعی هست که احساس نهفته در لا به لای شعر به طرزی قابل لمس از لحاظ روحی در برابر خواننده ظاهر می شود ولی رمزگشایی از اجزای شعر کمی زمان می برد. به شخصه اینگونه سرودن را چه در سبک سپید چه در سایر سبک ها بسیار دوست دارم.
شاید بارزترین ویژگی وزنی در ساختار این سپید مخفی شدن ضمیر "من" در برخی از اجزای شعر است. این نهفته ماندن ضمیر اول شخص مفرد، دو معنا می تواند داشته باشد: اول تواضع و دوم گذشت.
گویا نوعی ابهام به این دو دلیل در پیکره ی شعر نهفته شده است. اگر این نهفته کردن ضمیر از قصد انجام نمی گرفت بند اول شعر اینگونه خوانده میشد: "استاد اگر نبودم". شاید بپرسید چرا زمین "اَم" را به این بند نسبت می دهم؟
پاسخ در بند دوم نهفته است در فعل "بودم"!
کلمه ی "استاد" در این شعر شاید بیش ترین بار معنایی را در خود حمل می کند، بیش ترین وزن ذهنی شعر در زیر بال و پر کلمه ی استاد در ذهن خواننده پدیدار می شود و اما منظور از استاد؟! ساده ترن معنا این است که شخصی به صرف مسئولیتی که بر دوشش نهاده اند مجبور به ایستادگی است این مفهوم نمی تواند پیام بندهای بعدی شعر را در خود حمل کند. پس مفهوم استاد در این شعر چیست؟
غالب ترین پیام از کلمه ی "استاد" در واقعیت احساس مسئولیت نهفته است. چرا که بار مشکلات را چنان بر شانه های خود حمل می کند که نیرویی درونی و قلبی ناشی از تعهد و ایمان می بایست پدید آید تا تحمل مشکلات را فراهم کند.
این شعر به راستی به روحیه ی ایرانیان نزدیک است، روحیه ی مردمی حق طلب و آزاده. که در زیر بار مشکلات سر خم نکرده و برای احیای هدف مقدس و والایشان ایستاده اند. این شعر اگرچه در زبان اول شخص مفرد حکایت از حال درونی شاعر دارد، اما پیام زیبایی را در خود نهفته که نمونه های بسیاری در گوشه و کنار این مرز و بوم چون شهید مصطفی چمران، متفکّر شهید استاد مرتضی مطهری، شهید همت، شهید بابایی و... در خود دارد. کدام سرزمین را می شناسید که هشت سال با دست خالی و زیر بار مشکلات فراوان از وجب به وجب خاک مقدسش دفاع کند تا آنجا که امروز چشمان جهان متحیّر از عظمتش، جوانانشان را به داشتن روحیه ای چون مردم ایران دعوت کنند؟ کدام تفکّر را می شناسید که همانند شیعه برای احیای حق از جان ایستادگی کند؟ از مرگ نهراسد و شهادت در راه خدا را با آغوش جان پذیرا شود؟
به فضای شعر باز می گردم،" استاد اگر نبود "، یعنی اگر احساس مسئولیت نمی کردم، اگر خود را موظف نمی دیدم!
"از فقرات مهره مهره ریخته بودم"
پیش از پردازش بیش تر شعر دو تکرار در بدنه شعر جلب توجه می کند یکی "مهره مهره" و دیگری "آسمان آسمان" که با توجه به اجزا و مفهوم شعر نوعی در هم پیوستگی معنایی پدید آورده که در ادامه بیش تر به توضیح آن می پردازم.
فقرات در بدن یک فرد را بخاطر آورید، همان ستون فقرات، الزامی است برای ایستادن، حرکت کردن و... اما فقرات در کالبد اندیشه ی شاعر، همانند الزام وجود ستون است برای ساخت هر سقفی!
و اما فقرات در بدن انسان را مهره ها ساخته اند همانطور که برای ساخت هر ستونی برای سقف زدن موادی لازم است. مهره مهره ریختن یعنی کم کم تحمل از دست دادن، فلج شدن، کناره گیری کردن.
به طور کلی شاعر می گوید اگر احساس مسئولیت نمی کردم تا کنون قدرت ایستادگی خود را از دست داده بودم!
انسان حدی برای تحمّل و ایستادگی دارد. مادی گراها به تعبیر قرآن هرگز آرزوی مرگ نمی کنند و بلکه دوست دارند هزار سال عمر کنند. اینان بدون نیروی ایمان و اعتقاد به هدف، نمی توانند درک کنند که هشت سال برای دفاع از آرمان های نهفته در قلب دینت و روح آزادگی کربلاگونه ات بتوانی که بایستی، چرا که برای تو شهادت عین پیروزی است و آنها از مرگ می هراسند ....
نیروی ایمان است، شهادت طلبی در سیره ی امام معصوم ماست که به ما آموخته از مرگ و از شکستن هراسی به دل راه ندهیم، در برابر ظلم به یاری خدا و با اعتقاد به نیروی خدا بایستیم.
یک عده فکر می کنند ترسناک ترین گروه تروریستی جهان، گروه تکفیری داعش هست. هنوز هستند در بینمان عزیزانی که در هشت سال دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق بر باطل حضور داشتند، از آنها بپرسید برایتان تعریف می کنند چه خانواده ها که در این مدت طولانی از هم پاشیدند، زن و بچه ها که مورد غارت و تجاوز قرار گرفتند، چه سرها در این دفاع مقدس به دست قوطی کنسرو و موزائیک بریده شد، برایتان تعریف می کنند از شهیدانی که در قیر داغ جان به جان آفرین تسلیم حق کردند "اما هیهات من الذله" از لبانشان دور نشد. مردم این کشور حق طلب هستن، هرگز ظلم نمی کنند و در برابر ظلم ساکت نمی نشینند و دفاع از حدود مسلیمن را وظیفه ی انسانی و شرعی خودشان می دانند!
و اما کلمه ی "ایستاده" موضع شاعر را مشخص می کند، پیش از آن در بند قبل، تصویری از مشکلات و سختی های راه در برابر دیدگان خواننده قرار گرفته و شاعر اعلام می کند نه تنها میدان را نباخته که میدان داری می کند! ایستاده و ذره ای از آنچه به حکم عقل باور دارد، وظیفه است فاصله نمی گیرد.
و اما زیباترین قسمت شعر در پایانش نهفته، که به سه شکل می توان آن را خواند، "آسمانِ آسمانِ ستاره شدم!" یا "آسمان! آسمانِ ستاره شدم!" و "آسمان،آسمان، ستاره شدم!"
و اما کدامیک به تفکّر شاعر نزدیک تر است؟!
آسمان، آسمان، ستاره شدم: یعنی به هر جا پای نهادم روشنگری آفریدم. در واقع قلم روشنگر شاعر صفحه ی تاریک هر آسمان اندیشه ای را ستاره می بخشد! آسمان در این نوع خواندن نماد عظمت اندیشه ها و ستاره نماد زینت اندیشه ها است.
آسمان! آسمانِ ستاره شدم: من این بند را ابتدا سهل تر می نویسم، آسمان شدم! آسمان ستاره شدم! غالبا عروج را رو به سوی آسمان تصویر می کنیم، آسمان شدم می تواند حل شدن در عظمت آسمان باشد، اگر راحت تر بخوانیم، آسمانی شدم، اما وقتی شاعر در ادامه می گوید آسمانِ ستاره شدم یعنی از تحمل این سختی به چنان عظمت و شکوهی رسیدم که وسعتی چون آسمان پیدا کردم آن هم یکی از هفت آسمانی که به ستاره زینت داده شده است. به راستی وقتی زمین و زمان پدید آمده تا انسان اشرف مخلوقات باشد پس آسمانی یا آسمان شدن نیز نباید سخت تر از انسان شدن باشد!!!
و اما تعبیر آخر: آسمانِ آسمانِ ستاره شدم!: با توجه به بندهای قبلی شعر، به نظر می رسد به منظور نزدیک تر باشد، آسمان اول به معنای ستون و تکیه گاه هست، ستون و تکیه گاهی که آسمان ستاره بر آن تکیه کرده! یعنی وظیفه از شاعر ستون و تکیه گاه می سازد و ستاره برای درخشش و جلوه گر شدن در آسمان ظاهری وامدار آن آسمانِ ستون است! این برداشت سوم، معنای گذشت و تواضع را در حذف ضمیر اول شخص مفرد قابل درک تر می کند.
در این برداشت سوم ایستاده، فقرات، استاد، مهره و آسمانِ آسمان به لحاظ معنایی مراعات نظیر می آفریند!!! شاید شما بگویید تنها ستاره و آسمان باهم مراعات نظیر دارند و فقرات و مهره نیز با یکدیگر. اگر اینگونه می اندیشید، شاید وزن کلمات را در شعر سپید احساس نکرده اید، وزنی که قادر است با چینش کلمات مفهومی تازه بیافریند!
قطعا یکی از وظایف شعر در عصر جدید، همین آفرینش وزن ذهنی و بخیشیدن بار معنایی جدید به کلمات است!

با احترام و آرزوی موفقیت روز افزون
بچّگیام
3 آذرماه 1393

سلام بانو خجسته عزیز
شاعر توانا و تحلیلگر ارزنده...با زبان مادر چقدر ملیح و عالی تحلیل فرمودید...شبیه شما کاش به تعداد انگشتهای دست راست مان منتقد داشتیم... داشتیم اگر، غمی نداشتیم.
سپاسگزارم پدیده آسمانی....

از نفس افتاده چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 13:32 http://azamjafari92.blogfa.com

سلاماستاد...

شعر زیبایی مهمانتان بودم و از نظر بانو هم استفاده کردم....تا همیشه وجودتان را سلامت آرزو میکنم.

s@rv پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:43 http://sarvenaz.blogsky.com

سلام براستادترکمان عزیز
آمدم . خواندم ورفتم
تا بیاموزم زتو
شادباشید

بارانــه پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 22:32 http://tarannomebahar.persianblog.ir/

زیبا بود...

آزیتا پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1393 ساعت 14:52

درودها به سراینده ی توانا جناب استادترکمان بزرگمهر.
ودرودها به نقادتوانا فاطمه خانم مهربانوی نازنین .خداقوت ودستمریزاد.
جدااز تحلیل معنوی ،کاش تعمیمی هم فیزیکی داشت اونم بد نبود ،تااستاد نبودالان دیسک همه ی مهره ها بیرون زده بود:)
و پس اکنون سرحال زیرآسمان پرستاره،شعرهای تلخ وشیرین میسرایم...
اینم یه نقده دیگه ...
.
سایه ی باارزشتون مستدام.جانتان بی گزنددرپناه مهر یزدان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد