غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

فشرده یک آه !

بر دریا، ماه خود را
 تنها یک بار
می نگریست اگر،
رفته سرافکنده
دیگر بر نمی گشت !


* * * *
- پژواره -
_______
نقد در بخش نظرات

نظرات 1 + ارسال نظر
غلامحسین جمعی یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:59

شاعر : محمد ترکمان
شعر : فشرده یک آه
نویسنده: غلامحسین جمعی

فشرده یک آه !

بر
دریا ماه خو د را
اگر تنها یک بار
می نگریست،
رفته سرافکنده
دیگر
پیدا – نمی شد !

برداشت ها ,ویا به عبارت امروزی و رایج تر، کامنت هایی که بزرگواران در باره این شعر نوشتند ،به شرح زیر است :
1-آیینه بود دریا ، اما ماه ، جز خود را نمیدید. وقتی که بهترین و زیباترینها را به او تشبیه می کردندرپوست خود نمی گنجید ! روزی شنید که ماه رویی را، دریا دل تشبیه کردند، خشم ، اورا فراگرفت از حسادت دوست نداشت کسی را بجز ماه ، به چیزی دیگر تشبیه کنند. باید ازبالا، نگاهی به خشم ، بردریا می انداخت. شبی صاف بود . دریا آیینه بود! ماه تا آمد بردریا خروش کند ،
چشمش به تصویری افتاد ، که دریا ، تکرار کرده بود، من،! ماه تابان ! اینگونه پر از لک وپیس وچروک بوده ام و نمی دانستم ؟! دُمم را بدهید. می خواهم برکول گذارم و گم شوم ! من دریا دلی را به ماه بودن ترجیح می دهم!
( مسعود احمدی)
تعداد زیادی از علامتهای دستوری از بنده است تا خواننده راحتر بخواند

***
دریا دروغ نمی گوید ، مگر وقتی آسمان ابری باشد .( محمود رضا اکبری)

***
ماه می نگرد از روی نمی رود ( وحید شکری)

***
اسم شعر هم ، به دو صورت خوانده می شود ( فشرده - یک آه) (فشرده یک - آه ) (پژمان ترکمان )

***
ماه مرتب به دریا می نگرد ولی آن چشم بصیرتی که مد نظر شماست ندارد (ولی اله فتحی)

***
چه خوب ماه و دریا را به عنوان نماد وسمبل برگزیدند ودراین شعر کوتاه به شکل معجزه آسایی مقوله های ستبر وسترگی را مطرح کردند . به نظر بنده (ماه) مقصر اصلی نیست ! این زمینیان اندکه از یک جیره خوار خورشید که حتی زمین را در طواف است ! اسطوره ای ساخته اند ! حتی
همین دریا با همه ی بزرگی ودل دریایی اش ! در اثر جاذبه ماه ( حالت مد) خود را به سمت او میکشد ، چون از قدر ومنزلت خود غافل است ! ویا آن چنان به خروش وسرزدن خودش به صخره و ساحل مشغول که فرصت ندارد در کمال آرامش حتی وجود ظاهری ماه را برملا کند ! ودمی آینه وار عمل نماید !! دراین مورد شاعربزرگوارمان (گرمارودی ) شعری زیبا وبا ارزشی دارند که در مورد حضرت عباس سروده اند و سه بیت آخرش چنین است
چون مه، شب چارده برآید / دریا به گمان فراتر اید / ای بحر بهل خیال باطل
این ماه کجا و بوفضایل/ گیرم دوسه گام برتر آیی / کوحد حریم کبریایی ( غلامحسین جمعی)

***
حال چند پرسش پیش می آید
آیا نقد بر یک شعر، هرچندکوتاه ، و در حد یک کامنت چندکلمه ای ، قرار است در چنین قالب هایی صورت گیرد
1-نیت خوانی کنیم ؟ چه نیت شعر ویا چه نیت شاعر را ؟ ویا ببینیم خود شعر چه می گوید ؟
2- از روی حدس وگمان بنویسیم ؟ وکاری به متن شعر نداشته باشیم ؟
3- آنچه خودمان دوست داریم ویا شاعرش دوست دارد بنویسیم ؟
4- باری به هر جهت بنویسیم . برای اینکه شاعر احساس کند شعرش را خوانده ایم ؟
5- فلسفه بافی کنیم تا مقصود خود را ( چه مثبت و چه منفی ) جابیندازیم ؟
6- به مسایل خارج از متن بپردازیم ؟
7- ازکاه ، کوه و یا برعکس کوه شاعر را کاه جلوه دهیم ؟
8- با توجه به خط ومشی و پیشینه ی سابق شاعر مطلبمان را تنظیم کنیم ؟
9- ویا بیائیم واقعگرایانه آنچه را شعر ( متن ) دردسترس قرار داده وبا درنظر گرفتن معنی و مضامینی که در فراز ها و واژه ها و تلمیح و اشارات و کلید واژه ها ویا تصاویر شعر در اختیارمان گذاشته است مطالب خود را منعکس نمائیم ؟
توجه ::: این اثر دو روی سکه را به نمایش می گذارد و یا حداقل می شود چنین تصور کرد که شعر چنین قصدو رویکردی را دارد !
اما قبل از پرداختن به رمز گشایی دو روی سکه ، کمی کلی تر به جوانب کار بپردازیم
با توجه با اینکه شعر به صراحت می گوید اگر ماه یک مرتبه به دریا می نگریست ! . . . . . . . . آیا ما می توانیم بگوییم : مرتب نگاه می کند ولی آن چشم بصیرتی که مد نظرشماست را ندارد ویا به ماه نگاه می کند ولی از رو نمیرود ؟ ویا طوری بنویسیم که نمایان گر این باشد که ماه به دریا
مرتب نگاه کرده و می کند .
دوست عزیزمان مسعود احمدی، دردو سه مورد به اصل مطلب نزدیک می شوند ولی باز مطلبشان از متن میزند بیرون و صرف نظر از درستی ویا نادرستی نتیجه گیری ، به داستان سرایی می پردازند، !
حتی کامنت این خرد نیز دارای اشکال است و بیشتر به برداشت نویسی شبیه است تا نقد کوتاه !!
تنها عزیز بزرگوارمان پژمان ترکمان است که مطلبشان کاملا صحیح و متین و هنری وبر اساس واقعیت( نام شعر ) است !
حال بنده هم به احترام نظرایشان چنین شروع می کنم :
از اینکه این شعر، فشرده ی یک آه ویا یک آه فشرده و یا (فشرده ، یک آه ) است شکی درآن نیست ،حتی به جرئت می توان گفت که تمامی مضمون و تصاویر شعر در اطراف همین عبارت که به عنوان نام شعر انتخاب شده است ، درطواف می باشد . واین آه ، دودی است که از حسرت برخواسته ! آن هم حسرتی که بسترش از زمین تا آسمان ویا همانطورکه شعر عنوان می کند از دریا تا خود ماه می باشد ! البته کلیه نظرهای بزرگواران ، محترم و عزیز است و بر دل و دیده می نهم . وهمگی درست ومتین است ، درصورتی که براین نوشته ها نام برداشت نویسی ( کاری که عزیز وبزرگوارمان خانم خجسته بیشتر دوست دارند انجام بدهند ) . چون نظر و برداشتشان از شعر را
گفته اند .و من نیزقصد ندارم برای هیچ احدی، کسب تکلیف کنم. زیرا نه مصلح اجتماعی وادبی هستم ونه صلاح و مصلحت خویش را در این چنین رویکردهایی می بینم . هر فردی حق دارد هرطور میخواهد فکر کند و به هر طریق که صواب می داند هم بسراید و هم بنویسد . و هرگونه دلش خواست اظهار نظر نماید . واین حق طبیعی هر خواننده ویا منتقدی هست . و بنده هم بر چشمم می گذارمشان ، ولی این نوع نظر ویا نقد ها گرچه ارزشمند می باشند و تا حدودی هم راهگشا و هنوز تعداد کثیری این گونه اقدام می کنند ، ولی در ( نقد نو ) ویا روش نقد امروز که فقط مبتنی برمتن است ولاغیر
و نوشته های خارج از متن را برنمی تابد ویا اصولا جزء نقد به حساب نمی آورد ! چندان جایی ندارد ، و بیشتر در قالب نقد سنتی می گنجد . استاد بهاالدین خرمشاهی شاعر ، منتقد ، حافظ شناس و قرآن پژوه نیز در مورد حافظ در دوجلد نسبتا قطور به نام (حافظ نامه) این کار را کرده اند و دکتر
شمیسا نیز به عنوان نقد سنتی ازآن یاد می برد .
امروزه روز حتی بر روی اشعار نیز ، نام نمی گذارند وبا شماره آن را در کتابها چاپ می کنند تا اینکه سبب نشود حتی مضمون کلی شعر از قبل لو برود و از لذتی که قرار است خواننده در حین خوانش ببرد کاسته شود . زیرا اگر قرار است نامی برای شعر انتخاب شود، معمولا شاعر در راستای مضمون و
معانی و مقاصد شعر نام شعرش را انتخاب میکند . ولی چرا دراین شعر ، حداقل این صراحت وجود ندارد؟ وپس از خواندن شعر است که خواننده به ارتباط نام با شعر پی میبرد ؟ واین کاریست نیکو وپسندیده . در ضمن گوشی را هم دستمان میدهد ! حضور یک آه فشرده ویا فشرده شده ی یک آه
( همین شعر کوتاه ) .

واما خود شعر :
از این که ماه به دریا نگاه نمی کند ویا نکرده است ! بنابر اظهارات خود شعر، هیچ شکی نیست . حال ممکن است ، این سؤال پیش بیاید که اگر چنین است چرا ما این همه به خود زحمت می دهیم و فلسفه بافی می کنیم . چه ضرورتی دارد چنین کاری هایی را صورت دهیم . جواب این است:
شعر میخواهد مارا به سمت و سوی تفکر و دلیل وچرایی این کار ماه بکشاند .
البته همه ی بزرگواران می دانند که دراین شعر دریا وماه، دو نماد ویا سمبلی است که شاعر انتخاب ، تا به این بهانه مسایل اجتماع و یا انسانها را چه به صورت شخصی و چه در شکل اجتماعی آن به نمایش بگذارد. بخاطر این که در کامنتم در این مورد صحبتهایی کرده ام نیازی به تکرارش نمی بینم . فقط بطورخلاصه دلایلش را ذکر میکنم

الف= روی اول سکه :

1-ماه بخاطر تعریف هایی که به حق ویا ناحق از او می شود دیگر نیازی نمیبیند تا به خود بیندیشد
2-به این باور رسیده که نقص وایرادی ندارد، وگرنه خود را درآیینه می دید ویا به کندوکاو در خود می پرداخت
3- دچار خود بزرگ بینی شده است . مثل سواره ای که دوست ندارد ویا نمی خواهد حتی با نگاه کردن به پیاده ها خود را در سطح آنان پندارد .
4-شاید هم میداند که دریا بزرگتر از اوست و به عمد از نگاه کردن خودداری میکند ( قطر کره ماه یک چهرم قطر کره زمین است و آب های زمین سه برابر خشکیهایش است .در هر حال دریا به مراتب بزرگتر از ماه است. )
5- دریا باعث ادامه حیات است درحالی که در ماه اصولا حیاتی وجود ندارد، که بخواهد باعث حیات شود
6- سطح دریا حتی درموقع مواج بودنش شاید زیباتر از سطح ماه باشد ( ماه به شکل آدم های آبله روست بخاطر برخورد شهاب سنگ ها به آن) .
7- و از همه مهمتر این که دریا با آن همه برتری و عظمتی که دارد . بخاطر جاذبه ی ماه بخصوص در موقعی که ماه به شکل کامل خودنمایی می کند به سمتش میرود !
8- دریا به قدر ومنزلت وبزرگی خود واقف نیست و ماه از این ناآگاهی او سود می جویدو فخر می فروشد به اصطلاح معروف داخل آدم حسابش نمی کند.
9- وشاید هم دریا آن چنان به خود مشغول است ( چه به صورت خروش موج ویا سرزدنهایش به صخره وساحل) که نتوانسته نظر ماه را به خود جلب کند ویا ماه را مجبور به دیدن خود، آن هم در چهره ی صاف و بی غل وغش

ب : آن روی دیگر سکه

1- اصولا حق با ماه است ، و این همه تعریف وتمجید ها سزاوار اوست
2- نه تنها زمین و به تبع آن دریا را طواف می کند بلکه از خود در حد توانش ایثار می نماید و شبها ،نور از خورشید میگیرد وبدون هیچ انتظاری به زمین و بیشترش به دریا ها می دهد
3- این دریاست که از بزرگی خود سوء استفاده کرده و دایم در خروش است و به ساحل وصخره ها حمله می کند . شب ها خواب را از چشم ساحل نشینان می گیرد ! وسعی میکند چهره ماه را مخدوش نشان دهد . واصولا مواج شدنش به همین خاطر است که چهره آبله رویی ماه را هم بدتر نشان دهد، وگرنه این آبله رویی ماه، درزمین هم که دریا را در دامن خود دارد دیده می شود . کوه ها و دره ها و خط رودها و لکه های دریاچه ها . . . . . ولی دریا با همین خصوصیاتی که زمین دارد با او مهربان است و با ماه دشمنی دارد
4- اگر در شب چارده هم بالامی آید میخواهد ماه را تیکه پاره کند و به زیبایی اش حسادت می کند !
5- بالانشینی ماه را بر نمی تابد .
6- ماه خود تحرک دارد و می چرخد ومیرقصد، ولی دریا برای این کار باید دست به دامان زمین شود موجودی است که علی رغم بزرگی اش ، وابسته به زمین است . بدون وجود زمین هستی دریا بلاموضوع می شود
7- ودلایلی دیگر که با توجه به قیاس این دو ممکن است کفه ترازو به ناحق به سمت ماه چرخیده باشد ودریا ازاین بابت رنج می برد و در صدد انتقام است !

نتیجه : به راستی مقصود و منظور شعرکدام است ؟

1-منظور شعر این است که ماه پس از نگاه کردن به دریا ، و دیدن عکس خود خجالت می کشد وسر افکنده فرار میکند ؟
2-ویا ازدیدن چنین موجود خود خواه و حق ناشناسی به نام دریا فرار می کند و سر افکندگی اش به این خاطر است که در حق چنین موجودی این همه محبت روا داشته است ؟
وظیفه شاعر این است که اگر کاری ( دل - پذیر ) می کندباید سهمی هم برای فکر ومغز داشته باشد ویا برعکس . اگر کارش تفکرآمیز است شایسته است ، حداقل نیم نگاهی به دل بیندازد. وقتی چنین پتانسیلی در شعر است که حتی نقاش معروف ( پیکاسو ) می گوید :
آرزویم این است که قوطی کبریتی بکشم که در عین حال خفاش هم باشد . اشاره اش به شعر است
که چنین امکانی را فراهم می سازد .

ویا آندره زید نویسنده بزرگ فرانسوی می گوید :

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد و نه در آنچه بدان می نگری !

ویا سهراب سپهری می خواهد قفسی بکشد که شقایقی درآن باشد که می تواند آواز بخواند

چرا ما از این نیروی بلقوه که در شعر است سود نبریم ؟ و چنین اثری را نیافرینیم که علی رغم تضاد بین دل وعقل ، کاری کنیم که هر دو بهره ببرندو به وجد درآیند ؟ مثل همین اثر که باید به آن دل داد و تفکر کرد . و آن هم به این کوتاهی و با چند کلمه ، دریا را به ماه پیوند بزند !وما را در میان این دو آویزان ! آری می شود بر دوش یک چنین سروده ی کوتاهی مقوله های
ستبر وسترگی را سوار کرد . و آن هم بر هر دو دوش، یکی در منتها علیه چپ و دیگری راست . ویا به عبارت ساده تر با صدوهشتاد درجه زاویه . مگر حافظ در اشل بزرگتر و زیباتر این کارها را نکرده است . پس چرا ما نکنیم ؟ چرا بر این باوریم که حتمن باید از بالا نگاه کنیم و خوراک دلخواهمان را به خواننده بخورانیم ؟ از کجا معلوم با ذائقه اش همخوانی داشته باشد ؟ بطور مثال
چرا انتظار داریم که شعر مشخص کند حق با ماه است و یا حق با دریا ؟ !
وچر ا شعر به فکرمان واندارد؟ وچرا شاعر ما را در شعرش شریک نکند ؟ مگر نه اینکه می گویند یک ساعت فکر کردن از هزاران ساعت عبادت با ارزش تر است ! همین که شعر توانسته ما را به تفکر وادارد و از زیبایی هایش
لذت بریم تکافو می کند، و شعر به رسالت خود، از دریا تا ماه عمل کرده است !

واما یک نظر کاملا شخصی، دوست داشتم شعر اینطور شروع می شد
در دریا
ماه اگر خود را
تنها وتنها
فقط یک بار
.
.
.
تا علاوه براینکه دود حسرتشان به آسمان رفته ، فریادشان که در آآآآآآآآآآآآآآآآآآ های آخر فراز ها بگوش میرسد ، گوش ماه را نیز کر می کرد ! در ضمن
( در و دریا ) هم در شکل صنعت جناس زاید
خودنمایی می کرد .


باقی بقایتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد