شعر و نوشته هایم

گاهی بگو چقدر دلت زندگی نکرد

با ترس بال میزد و بالندگی نکرد

تکرار هرچه پرسش پیچیده بودی و

آن بی جواب مثل تو یکدندگی نکرد

با کس که هیچ، قاطی خود هم نمیشدی

سنگی که ابر هم شد و بارندگی نکرد

نساج سرنوشت نگهداشت دست و داد

آن کاموا به دست تو، بافندگی نکرد

باتو خدا رفیق شد و دست تو گرفت

آنکه رفیق راه نشد بندگی نکرد....

 

سیاوش پورافشار

سرگذشت من و تو قصه و افسانه نشد
عشق رویایی ما ثبت به سامانه نشد

سوختم شهرت یک شمع ندادند بە من
سوختی ارزش تو یک پر پروانه نشد

معدنم شمش طلا بود و کسی کشف نکرد
گنج تو خارج از این قلعه ی ویرانه نشد

پاک ماندیم در این چاە و نرفتیم بە مصر
عاقبت یوسف ما بردەی دردانه نشد

دیگران هیچ ندادند و سعادت بردند
عمر افسونگر ما نیز که بیعانه نشد

دست در دست بیا باز به غربت برویم
آشنا دوست تر از دشمن بیگانه نشد.

سیاوش پورافشار

💐💐💐💐💘💘💘💘🌹🌹🌹

شاید برای گفتگو یک عصر دیگر لازم است
یک جو فراموشی، کمی تغییر باور لازم است

ما خسته ایم از هم میان این همه دیوار پیر
فعلا کلنگی کو؟ اگرچه سقف بر سر لازم است

دست مرا میگیری از برخاستن دم می زنی
اما کجا؟ مقصد برای یک مسافر لازم است

یک دنج ساده جور کن عین مسکن شو عزیز!
اینروزها بین من و اعصاب، داور لازم است

تو عاشق و من عاشق و دنیا به کام ما نشد
من تازه پی بردم کمی هم عقل در سر لازم است

سیاوش پورافشار

💐💐💐💐💘💘💘💘🌹🌹🌹

می دوم سوی تو هر چند نگاهم نکنی
دست رد باشی و جز غیض دمادم نکنی
صبح می آیم و شب می روم از کوچه ی تو
چه نگاهم بکنی و چه نگاهم نکنی
ابر خوبم! تو فقط باش اگر تشنه شدم
ریزشت لطف بزرگی است اگر هم نکنی
دلخوشم ساکن شهر منی و شرمم هست
که بگویم هوس زلزله ی بم نکنی
مرگ من آن شب تلخی است که می آیم و تو
ابروانت نکشی هیچ که درهم نکنی.

سیاوش پورافشار