غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

زمان من!

 

بیا پژواره ول کن این تباهی

مگر بالاتر از رنگِ سیاهی

 

بوَد رنگی، بیا با دستِ خالـی

رها کن خویشِ را از لاابالــی!

 

بیا بیرون دگر از پرسه گردی

از عمقِ کوچهِ بن بست و سردی

 

گذشته را رها کن تو پس این

غم آن را مخور، امروز را بین!

 

امیدی بر دو روزه عمر ما نیست

به قدر لرزش پلکی وفا نیست

 

به امروزت نگر گر همدمی بود

گذشته جز برایت ماتمی بود!

 

غم فردا نخور، بیهوده باشد

تو را این دردها افسرده باشد

 

کمی کمتر بود فردا ز آهی

که مبهم خفته در بطن سیاهی!

 *****

- پژواره -


 
نظرات 2 + ارسال نظر
علی شاه ظریفی پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 http://gapeqalb.blogfa.com

زنده ها از درد می میرند
و ما برای مرده ها
پلو دم می کنیم

مثل این ها در فیس بوکم یافت می شود. شعر نیست اما حرف دل من است
در فیس بوک به این نام جستجو کنید Ali Shah Zarifi

بارانی جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:35 http://www.delfan.mihanblog.com

سلام و دورود بر استاد عزیزم جناب پژواره گرامی بسیار خوشحالم که زیارتتان کردم سالروز خوبی را برایتان ارزومندم انشالله در کنار عزیزانتان خوش و خرم باشید از شعر بسیار زیبایت استفاه بردم خیلی عمیق بود و با معنا بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد