حالت های بدنت
حالت های بدنت تغییر می کند
راه می روی
دراز می کشی
می چرخی
ازاین پهلو
به آن پهلو
و پل هایی که روبرو خرابند
دست می کشی و
پستانهای ماه را می نوشی
دوباره
حالت های بدنت تغییر می کند
می ایستی
راست می گویی
گویی خدا درتو راه می رود
حرف می زند
و با هر حرکت
خم می شوی
راست
راست تر
و ماه روبروی دستانت می ایستد
حالت های بدنت
بدنت
خشک می شود
به هر پهلو پلی ست
و قطار بی توقف
در ریل های موازی
سرازیر می شود
در رگ هایم
با هر حرکت
و حالت های مختلف
که جهان را وارونه جلوه می دهد .