من آن دریایِ آرامم
که آبستن به توفان است
سپیدیِ ظاهرِ آرامِ من!
... و من
در انتظارِ خشمِ مجنون گونهِ خویشم و
سرخی
یادِگارِ سیلیِ عار و غرور است
من این رنگ را
تنها از حاصلِ سیلی به رخسارم
با خواهش های چشم هام می شناسم!
دیگَری رنگی
که بیشتر می شناسم
حاصلِ آتش و
تندیس شرر بارِ من است!
* * * * *
- پژواره -