زندگان را دوست دارم
حتی اگر
بر تا خوردگی ام بتازند!
مُرده ام
زخم هیچ گُرده ای را
التیام نمی بخشد
و با هیچ نعره وُ
جرجر گریبانی
زنده نخواهم شد!
* * * * *
سگی بی خانمان
استخوانی بی رمق را
نبش می کرد!
خشکسالی را
تا از دهان من بگیرد!
* * * * *
دانایی که میدانم هایش را
به گور برد
به درد لای دیوار جهنم هـم
نمی خورد!
* * * * *
دیگر از سکوتِ لاله ها
خسته ام!
لاله هایم
هوای خندهِ نیلوفر کرده اند
زیر چتر رنگین کمان
آنجا که آسمان با دریا
متارکه می کند!
و امواج
پر رنگ تر می شوند!
* * * * *
واژه هایی
که از آسمان می بارند
حقایقی نا گوارند
برای تندرستیِ زمین!
من همسایه ایی
نیکو تر از شاعر
پیدا نمی کنم.
* * * * *
مجرمی که به جنایت خود
اعتراف می کند
پیش از آنکه
در برابر قاضی بایستد،
شاید حقش
پایمال، وَ آزاده است!
* * * * *
دلم هرگاه
برای حقوق از دست
رفته ام می گیرد
زیباترین لبخند را
از لب های بی
رنگِ خدا می چینم
چهرهِ تلخِ خدا را می بینم!
* * * * *
حقیقت
تصویر ساطوری ست
سر درِ قصابی ها !
* * * * *
ایستاده
تقطیر شدم
افتاده تبخیر!
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^