غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

چند ناگوار!

زندگان را دوست دارم
حتی اگر

بر تا خوردگی ام بتازند!

مُرده ام
زخم هیچ گُرده ای را
التیام نمی بخشد
و با هیچ نعره وُ

 جرجر گریبانی

زنده نخواهم شد!
* * * * *
سگی بی خانمان
استخوانی بی رمق را
نبش می کرد!
 خشکسالی را
تا از دهان من بگیرد!

* * * * *
دانایی که میدانم هایش را
به گور برد
به درد لای دیوار جهنم هـم
 نمی خورد!

* * * * *
دیگر از سکوتِ لاله ها
خسته ام!
لاله هایم
هوای خندهِ نیلوفر کرده اند
زیر چتر رنگین کمان
آنجا که آسمان با دریا
متارکه می کند!
و امواج

پر رنگ تر می شوند!

* * * * *

واژه هایی

که از آسمان می بارند

حقایقی نا گوارند
برای تندرستیِ زمین!
من همسایه ایی

  نیکو تر از شاعر

پیدا نمی کنم.
* * * * *
مجرمی که به جنایت خود

اعتراف می کند

پیش از آنکه

در برابر قاضی بایستد،

شاید حقش

پایمال، وَ آزاده است!
* * * * *
دلم هرگاه

برای حقوق از دست

رفته ام می گیرد

زیباترین لبخند را
از لب های بی

رنگِ خدا می چینم

چهرهِ تلخِ خدا را می بینم!
* * * * *
حقیقت
تصویر ساطوری ست

  سر درِ قصابی ها !

* * * * *
ایستاده

تقطیر شدم

افتاده تبخیر!

* * * * *
- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

روح شاعر!

شاعر اگر

درد نداشته باشد

جنازه اش سرد می شود!
 روحش خبیث!

* * * * *

- پژواره -

دیوار

حنجره ام
از درد پنجره شد!
هیچ دیواری
رگ به رگ نمی شود!

* * * * *

- پژواره -

تنها...

تنها

یک شمع

برای مزار من کافی ست!

تا صد ها پروانه را
در سوگم خاکستر کند!

* * * * *

- پژواره -