غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

خوش تراش!

تو کاش دیوار زندانی

بودی که سال هاست

من در آن شکسته ام!

*  *  *  *

- پژواره -

تا سوختن...

... با من ماندن

سوختن است، ساختن با دردهایم...

مردی اگر، بسم الله!

با تو، من آیا به دریا خواهم رسید؟

*  *  *  *

- پژواره -

نمی دانم گندم هم گفته اند!

سیب

جاذبه هوس آلودیست دیرین

آونگی شوم

بر مردمکان حریص اجداد من!

نیوتن

تنها راز کهنه ای را فاش کرد!

*  *  *  *

- پژواره -

شکسته ام!

هنوز کاش بودی در آغوشت مادر!

روحم را تا تطهیر کنم بی بازگشت

بر آرامشت، رفتنی به ظلمات آغاز...

*  *  *  *

- پژواره -

نمی دانستم!

... می دانستم بشرّ

این همه تنهاست اگر،

با ترس نه پشت پدر را

ترک می کردم از درد

نه چشم مادر را تر...!

*  *  *  *

- پژواره -

جان و جدایی!

دل کندن، کم ازجان کندن نیست

دل می خواهد ایثار!

خداحافظ...

*  *  *  * 

- پژواره -

گریز از فعل

عشق - یک طرفه -

یعنی

انکار خود در آیینه!

*  *  *  *

- پژواره -

صباحی چند به خاطر شهرت

" بی نشان " گاهی وسوسه می شوم

تا بی بی تفرقه، برایم چغانه بشکند

گربه ی آگاتاکریستی، با دمش گردو!

.

.

.


" بلورین " بر سینه ی - ما - آقا

که سالهاست لاله ناز می کنیم

کدام

مرغ، از سی تا را آویخته اند دل

تا به نوبل بیگانه خوش نکنیم؟

چشم، به اسکارشان، خاموش...!

*  *  *  *

- پژواره -

بی واهمه

یکی، همه را برای یکی

می خرد همه

ناتوان، از خریدن یکی!

*  *  *  *

- پژواره -

دوستان دیروز و دشمنان امروز...!

به قصد ترکستان

آه از مردگانی کِه

هرازگاه آغوشت را

رها

می کنند دست هایت را

 تا بازو

توشه راه!

*  *  *  *

- پژواره -

از فرط تکفیر

در هزاره بیم

کویی آقا که عدالت

پیر شده حقیقت

زنجیر!

شمع تا آخر تقطیر

می شود پروانه

بی تقصیر اسیر!

شیر

از روباه سیلی

می خورد و عقاب

 در تاریکی تیر!

*  *  *  *

- پژواره -

بی چتر

ببار...

در هوایت

می خواهم

قدم زنم...

*  *  *  *

- پژواره -

بی سلام، مردی آرام

... پرسید کربلا کجاست...؟

- سر نماز - گفتم

شب آنجا که فرار می کنند!

گفتم حالا بفرمایید " ناهار "

بر سفره معاویه

گفت امشب شام قرار دارم!

*  *  *  *

- پژواره -

الهه ماه

کاش تو راهی بودی

خلوت

من، عابری خسته

که هرگز

به آخر نمی رسید!

*  *  *  *

- پژواره -

ایران همیشه بمان...

درود بر " تو " ای خاک!

ای عنصر آشنا و پاک که

دل

به فرسایش استخوانم

نمی دهی؛

چه خوب می شناسی مرا

که نشان فخر توام

بر بلندای قله های تمدن

یکی

توتیای چشمت می کند...

- دیگری -

دخمه خشمت می پندارد!

تا همیشه

و من، بر سر می افشانمت...

سرزمین شیران، ای ایران!

*  *  *  *  *

- پژواره -

با گمنامی آقا

" من " شاعری بدی هستم!

بد نبودم اگر،

با - اذناب درد را برای آمریکا -

می کشیدم مرگ را

برای انقلاب!

اسکار

تا الاغم می شد نوبل

تا پشت دریا

چراغم!

* * * *

- پژواره -

با خرافات

... فقر

اساس سیاست است

سیاست، اساس فقر...

*  *  *  *

- پژواره -

بمان!

خون که در رگم گیر می کند دیر، از دلم فوران!

" کی " برای من نوشدارو می ریزد من

برای وی، شراب خزان!

*  *  *  *

- پژواره -

شاعران طوطی صفت!

وقتی دنیا شرم آورترین

تصویر هستی است،

این قبیله نمی دانم

سراغ از کدام تصویر

می گیرند که من هنوز

در آینه دق ندیده ام!

*  *  *  *

- پژواره -

ساده، لطیفی می گفت:

... از بخت بد

هزار فرشته اگر از آسمان بارد

یکی سهم آغوش ما نمی شود

دیوی اما کم آورد اگر،

" یک راست "

می خزد بر گرده ما...!

*  *  *  *

- پژواره -

به قاصدک ها

به قاصدک ها وصیت

کرده در ختمم فقط  فقرا را فرا خوانند،

یامفت

اغنیا از فقراتم زیرا زیاد بالا رفته اند و

با کفش کثیف، در فکرم، قدم آهسته!

*  *  *  *

- پژواره -

شاد

... تا یاد تو

در من بیداد می کند

باد

به مرادش نخواهد رسید!

*  *  *  *

- پژواره -

فردا، یا...

حال دنیا

سحری خوب شود اگر

آشوب درد ها

تا همیشه سرکوب!

قلم را دیگر مرخص

می کنم و - بی غم -

با دلم آسوده غروب...

*  *  *  *

- پژواره -

بازتاب فقر

- روی زمین - عاشقی،

مختص فقراست!
محبت ندیده
 با انسان هایی تنها
که با نگاهی عاشق
 می شوند به ناگاه
 با آهی، از هم جدا...!

*  *  *  *
- پژواره -

با ایهام، کوبه ای مبهم!

ماندنت خرابم می کند!

رفتنت، آباد!...

*  *  *  *

- پزواره -

سنگین می رفت!

... پا هایش هرگاه جا می ماند،

فرصتی بود

برای طرح یک سوال بی جواب!

... و من، هر بار می پرسیدم

در اندوهم  بیشتر می شکست!

*  *  *  *

- پژواره -

حتی

... دنیا

از بس مال ما نیست

که

همه اگر آفتابه شود

برای دزدی

یکی به ما نمی رسد!

*  *  *  *

- پژواره -

خودشیفتگی!

پشت به " غروب " رو به لنز - روشنفکری -

که ژستش

از فکرش درشت تر است دشت دلش

از مشت - من - درویش تر؛

با آبش، نانی  نه برای مردم

گرم می شود با آسیابش

نه دند دردی نرم!!!

*  *  *  *

- پژواره -

در تاریکی تاریخ نوشته اند که

قبل از هر میلادی - من - بوده ام!

کشته ی مسیح را گویی من بر چلیپا

کشیده و با وسوسه تائیس

پرسپولیسی را - من - به آتش...!

*  *  *  *

- پژواره -

ناسپاس!

نیش می زنند دلم را

عقرب هایی - کِه -

با شعله " من "

دم می جنبانند!

*  *  *  *

- پژواره -

با این خیل تضاد

... مانده ام

که برای کِه بسوزم!

خاکسترم وقتی

سرگرمی باد است باد

بازیچه بیداد!

*  *  *  *

- پژواره -

آزادی یواشکی!

گاهی - برهنگی - فقر نیست،

بردگی برای نفس است و پیروی

از فقر حاکم بر فرهنگ بیگانه!

*  *  *  *

- پژواره -

با دست باز

آرزویم را همه

به باد دادم!

باد  - مرا - اما

به یاد نمی آورد!

*  *  *  *

- پژواره -

گرفته

... با " دلم " روزی آخر

می روم

پشت سر، جاده ها را

مین می کارم تا کمر

پل ها را، تخم خنجر!

*  *  *  *

- پژواره -

با دسته ای شب بو

او آواره من بود من بیچاره او،

نه او

به من رسید نه من به آرزو!

*  *  *  *

- پژواره -

با سوز

روز در ملاعام، این درد

نیست که از خواص یکی

آفتاب می دزدد بی لگن

شب

با هراس، همه آفتابه؟

ترسو تا غروب آن یکی

قدیس می شود منصور

تا سحر، این همه بردار!

که می داند که هم آفتاب

از همه است هم آفتابه!

*  *  *  *

- پژواره -

هی ها

تنها

واسطه میان من و

آرزو

بادیست ترش رو!

که از او

برای من، موی سپید

به ارمغان می آورد

در بازگشت از من

برای او، خزان بید!!!

*  *  *  *

- پژواره -

در دوازده دقیقه!

" با عباس میرزا "

- نصف آقازاده ها و

گریختگان به کانادا -

باکری، همت

لطفعلی خان، باقری

سرباز داشتم اگر...؛

ناشتا را

ریاض، با کودکان یمن

می خوردم سرمست

شام را، با دختران قفقاز!

*  *  *  *

- پژواره -

مرا لطفا

دقایقی

با دغدغه ها

تنهایم

بگذارید!

می خواهم

آویخته

بیاندیشم!

*  *  *  *

- پژواره -

هر دو می زنیم امّا !

اینجا عدالت آقا یعنی

" آگاه " تا غروب گرسنه

من، بیل می زنم سیر

خرفت، اسیر

وی، تا سحر سیـلی!

بی بیل من

از هر نیل، نیلی ترم!

پاتیل وی

از هر لیلی، جمیل تر!

*  *  *  *

- پژواره -

خطاب به سلبریتی های بی حیا...!

... دلت گفتم برای یک ملت گرفته
 برای یا، آن مجسمه سیاه؟
با نیم نگاه به " غروب "
ارزش قبیله ای را با استعاره
گفت: تا تباه نکنی و برای تابعیت
 لبخند آن ور آبی ها را تکیه گاه!
- بی نشان -
نه به این منات می رسی
آسان به آن نه، گردن آویز گناه!

*  *  *  *

- پژواره -

یک میان وعده!

نقاش بودم اگر،

برابر پیشانی ها را

- همه -

بلند می کشیدم

با کرشمه

چشم ها را - تمام -

آبی...

*  *  *  *

- پژواره -

سرنوشت بی سر!


بابا هیچگاه

" انار " نداشت!

داشت اگر،

به مادر می داد

با دنیایی درد

من تا

زرد نمی شدم

با

نگاه هایی سرد

از جامعه طرد!

*  *  *  *

- پژواره -

بی شک

یکی، همه را

نمی خواست

اگر؛

به آرزوی خود

همه

می رسیدند!

*  *  *  *

- پژواره -

بی مرز

" شعر " من،

صدای مردمی است

خسته...!

که به جایی نمی رسد!

*  *  *  *

محمد ترکمان(پژواره)

این نقاشی نیست!

... کاش هنوز

" مردی " بود!

با من دردی را

تا بر - دوش -

می کشید بی

ادعا، آهی را یا

از حنجره ام...!

*  *  *  *

- پژواره -


با دست تنها

تنهایی ام را

روزی اآخر

از این قفس

پس

می گیرم و

پشت سر،

نفس پلها را...!

*  *  *  *

- پژواره -

آخر

تا درد تنم را سرد

نکند

مرد رفتن نیست!

*  *  *  * 

- پژواره -

با ترازوی آرزو

... در سبد سادگی ام

سیب های سرخ را

میان خود قسمت کنید!

" من "

به سهمم رسیده ام!

*  *  *  *

- پژواره -

ای شاعرِ عیاش!

... امشب

لیلی مردم

نان است

فردا

مجنون شان

آب!

*  *  *  *

- پژواره -