درد هایم تازه نفس، شبی اگر
امانم دهند
اشک هایّم را تا سحر نگریم،
نمادهای مرده پروانه هـا را
از - انجماد - نجات می دهم وُ
کلکسیونرهای بی هنر را بر
بیدی بی برگ خواهم آویخت!
= = = =
برای خوشبختی ی - بشرّ -
فاقِ سعادتم را آنقدر جویدم
کهِ هِ هِ بهِ
تزریق درد ها عادت کردم؛...
مرا تنهایی: ترک این علت
تا هناسه ی آخر محال است!
مردم هشیار در چشم هاشان
برایِ
- من- چادر سیاه پوشیده اند!
= = = =
زالزالک را اراذل زمانی
جای موز
با پاپیروس می خوردند؛...
برای امروز
من، بذر زیتون می کاشتم!
= = = =
زیر لب آزادی را
کهِ زمزمه می کنم،
متهم می شوم
به زبــان درازی!...
= = = =
پ.ن:
ایـن بغض ها دیشب
وقتی
آفتاب گیس می برید،
آیاتی ست
سرخ که آنی رسید!
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^