حقیقت
حنجرهِ خونینِ من است
که آوازش را
در آینهِ جفا
معنا نمی کنند!
* * * * *
حقیقت
خلنگِ شقایق است
در شقیقهِ من روییده!
وَ بر
گردنِ درختِ بی برگ من
واژگون آویخته!
* * * * *
حقیقت
پرچمِی ست
بر چلیپا کشیده!
که دل به سازِ هر بادِ ولگردی
نمی دهد
نه لب بر آبی گندیده!
* * * * *
حقیقت
فاقِ سپیدِ زبان سرخِ من است!
که نه تلخی را بر می تابد
نه هیچ مزهِ سبز دیگری!
وَ حقیقت
نام مردی ست دیروز
آنگاه که"راست" ایستاد
با دستِ راست زلفِ خدا را
شانه زد
گام برداشت
فرق شکافت...
تا مسیحایی رستگار شد!...
حقیقت؟...
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^