غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

دو تصویر در یک آینه

... زمستان میانِ باغچه کوچک

وَ بی آشیان دل من چنبره زده است
باران!
باران بگو پاییز از کنارِ کدام رگِ خوابم
 گذشت
کهِ من، هنوز در رویای بهارم، بودم؟

فصلِ رسیدن را باران
" درون کدام بیدِ " دیوانه فریاد کشم
که برگ هایش باز... جمجمهِ زمین را
شانه میزند وُ تبِ خاک را، طراوتش
پایین می ریزد؟

بهارِ من، باران
یک تراژدیِ گرانبهاست
در کتابخانه های قرن بیستم
که با خرید آن
یک جعبه دستمال کاغذی و
قبضه ای
چتر مشکی هدیه می دهند!
خلیده بر جلد: شکستم آنقدر
 کهِ از شکل افتادم!
تفتیده بر مطلع: در این قرن
من
دلم را گم کرده ام
به هر سینهِ برشته که رسیدی

نامِ مرا آواز کن!

* * * *

- پژواره -