بی هم، با فهم کاش
می شد این تنهایی را
برداشت و
رفت بی غم آنجا که
نه صدای
ستم می دهد یک
دم، نه بوی تن آدم!
* * * *
- پژواره -
... یکی
همه را برمی دارد برای یکی،
همه ناتوان از برداشتن یکی!
پ.ن:
هر کشیده کوتاه
باید دارای پیچیدگی هایی باشد و در خود با لایه هایی پنهان، به ظاهر در عین سادگی نگاره های کوتاه خود و شاعرانی چند را لذا گاهی به اناری تشبیه می کنم اندر فشار؛ که نخست یکی است و پس از انفجار، چه بسیار...
... شعر گفتن
یک دل تنگ می خواهد و
چند جغرافیای سوخته
جهان بینی...
* * * *
- پژواره -
... بر پشت، با مزرعه ای خنجر در دل، با هزار
زخم کاری "ما "، از کسی که کلاه از سر شهید
برداشته بر این دشت تشنه تخم فساد کاشته؛
نه انتظار یاری داریم نه ایمان، به امانت داری!
* * * *
- پژواره -
تا فاصله هست، حوصله ی هیچ
آغوشی را ندارم برای شنیدن حرف مفت
نه هیچ گوشی را...!
* * * *
- پژواره -
... در این
عصر سرد
" با درد "
فریاد مرا
کدام مرد
درک
می کند؟
سکوتم را
و کدام
مرد، درد!
* * * *
- پژواره -
... زیبایی ام چرک کرده!
درد
دریچه دلم را دریدهِ. . .
امید به جانم نمی دمد!
از خاکسترم کنار نمی آید!
من، دردناکترین
" نماد" تاریخم...!
... کاش چاه های نفت
تمام می خشکیدند و
بی گناه - اشک -
از چهره ی این همه ماه!
زمین یا
یبوست می گرفت و
آل سعود
با آمریکا، بیماری وبا...!
* * * *
- پژواره -
... کاش
هنوز سنگی باقی بود!
دردم را با او تا در میان
می گذاشتم و تا روز حساب
سرم را بر سینه اش!
* * * *
- پژواره -
... با خود روزی آرزوها را
تمام به گور خواهم برد
و مرده ای
خوشبخت خواهم بود!
* * * *
- پژواره -
حسم را، من به شهادت
رسانده
امتحانم را پس داده...
تنهایی ام را
بی زحمت جمع کنید!
دوباره می خواهم
به دریا باز گردم؛
- من - کجا،
اشرف مخلوقات بوده ام...؟
* * * *
- پژواره -
حوا به برف دلش
بها می داد اگر آدم
به حرف خدا،
نه مسیح بر چلیپا
می رفت
نه حسین تا کربلا...!
* * * *
- پژواره -
بر زمین، من جز میدان مین
از - دین - هیچ نمی دانم!
می دانم نه از سیاست
آیه ایی!
* * * *
- پژواره -
با دل من حاجی
راه می آمدی اگر با
اشک هایم کنار،
تا خدا سفری
به نامت می کردم
بی خطر
بهشتی به کامت!
* * * *
- پژواره -
زیر پلک خدا
تقسیم دنیا
بی شرمانه ترین
فعل بنی آدم بود!
با ستم دردش
تمام به نام - ما -
قلم خورد بی غم
نامردی اش کامل
به کام " شما " رقم!
* * * *
- پژواره -
" فقر "
بی شرمانه ترین
تصویریست
که چهره دنیا را
زشت کرده
دل خد را خون!
- سیب - را وگرنه
همه می بینند!
با من مردی اگر،
بیا
شبی درد بکش!
* * * *
- پژواره -
دنیا
گاه در دلی کوچک
بزرگ می شود؛
سینه یک کودک
که نان بی روغنش را
با سگی تنها
قسمت می کند...
* * * *
- پژواره -
غم مردم را زیاد
خورده ام!
حلالم نکردند اگر،
جای فقرا
دردم کشند!
و بر مزارم کنند:
این مرد وقتی
مرد
بدن نداشت!
* * * *
- پژواره -
که می داند که
من
با شعرم هزار و
یک شب خراب
می شوم
شمع شمع آب؟
ستم دیده یتیم
دل کودکی را تا
آباد کنم به آرزو
نرسیده
روح پدری را شاد!
* * * *
- پژواره -
... آرزو،
بویی ست خوش
که با بینی ما
بیگانه است - بهتر از ما -
با هرچه
" نمی دانم " همخانه!
* * * *
- پژواره -
سرنوشت مرا
کسانی
رقم می زنند
که نه غم
دارند از دنیا
نه چیزی کم!
* * * *
- پژواره -
زنده که بودم
خمی یکی
در آغوشم نمرد!
اینک همه اما
از گرده مرده ام
پایین نمی آیند!
* * * *
- پژواره -