غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

خواستن...

چند دل
می خواهی بگیری
تا آن چشم ها را
 به روی دنیا ببندی
چند
سلام گرم می خواهی
 روی لب هایت
 تا دل کلامم نرم شود؟
چند
آهِ سرد را باور می کنی
کِه بِه تو هرگاه رسیدم
 رفته بودی!...

* * * * *
پ.ن:
خنده ی بسیاری
 اختلاس کرده ام؛...
با ضایعات اشک هاتان
 آزادی ام را تضمین کنید!

* * * * *
- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^ 

... و دیگر هیچ!

1- من،
شاعری زردم!

فریادی نحیف
 در  سکوتِ شبهای بی چراغِ،
آنجا که خلق فارغ از درد
 بر شانه ی « چپ » می خزد؛...
...و خوابِ " وفا " می بیند!

...و من،
بر حالِ سگی
سوسو می زنم که قامتش
به سطل های سیاه زباله نمی رسد!
گُر می گیرم و گاهی آهی
...و دیگر هیچ...

2 - من، ماسه ای ماسیده
 بر جویبارِ دردم
 که  آب های هرز
فراوان از سر، گذشته ام!...

آفتاب
صخره صخره
به دریا می دهد مرا...
و آب ها هنوز
به مرداب نرسیده اند!

3 - پاک
کنید خاک را با شبنمِ تنم!
این خاک
 پاک هلاک، شده است!

* * * * *
- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

ستاره ها...

گلِ آفتاب را من
به عشق تو کاشته ام...
دلت وقتی از مرگِ خورشید
 تنگ می شود
شقایق را تو به یاد من
دلم وقتی
از زندگی رنگ می بازد!

بر تنِ سردم بادام؛
دشمنان
تا بر شعله ی یادم بریان...
وَ درونِ چشم هاشان کشند!...

_____
برای: دو شاعر نوجوان
«محمد بهاروند» و «امیرحسین زمان»