غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

برای نام !

ادبیات مان نیز شده - شاید -
شبیه آیین مان !
با نیما فردا فقرات رودکی را
فرقه ها
می ترسم - شکستهِ ازِ چلیپا -
بیاویزند...!
= = = =
پ.ن:
از قبیله ی دل من،
فرهیخته ای فقیرم
که
همواره غرورم را
حفظ کرده نه شانه
کز، خود را هرگز
بالا نگرفتهِ
به اسکندر با حاتم
خالص
- فخر- فروخته ام...
= = = =
گریز:
هیچگاه
ادعای ابداع سبک، مُد، قالب، و نوآوری نکرده؛
و نخواهم نموّد؛ دلتنگ بلکه - من - سه جهان
تنهایی ام که در عالم مادی هرگز شاعر نبوده ام !
* * * *
پژواره  -

... دیگر حرفی نداشتم !

نبود اداره " شهر" اگر
در چنبره مشتی نامرد !
نه دیگر نگاره ایی
از- درد - می کشیدم !
سر چهار راه
تندیسی نه از مسیح !
.
.
.
عاشقانه پای واژگانم را
به خانه ها باز می کردم
سپس شاد روحم را
از این - قفس - آزاد !...
* * * *
- پژواره -