هق هق های تو
پژواکِ شکستنِ من بود
قهقهه ی من
ترجمانی تلخ از ناکامی های تـو
تو را حسم انگار
بارها دیده است...
شاید در یک شفق روی دار
وقتی آزادی را اقرار می کردم،
وَ اشکبار
بی قرار، زارت می زدم!
انتظار به پایت
آنقدر کشیدم...
از علف های زرد طنابی چیدم
به دیوارِ بلندت آویختم
لبی از پرچینت نچیدم!
با دلم هی شکستم
غلطیدم، - تا - پوسیدم!
دنیای من دریغ
از هفتاد و دو ملت دیگر گذشته بود!...
موسای من!
اینک بیا هفت
قدم، همقدم با قدم باش!. . .
نه، گویی کاشی، بودی
درونِ رگِ خواب های من!
وَ - من -
خواهشی در خیالِ سرکشِ تو. . .
* * *
پ.ن:
انتظار
قلبِ تپنده ی زندگی ست...
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^