صبر می کنی تبر
تا تا آخرین
شاخه زرد شوم؟...
مرغ عشق جوجه ها
هنوز بالغ نشده است!
آن روزِ استوایی
یادش بخیر تبر
که بر شاخه هایم سبز
پرنده را
" همه " آشیانه ی خالی بود!
نامرد!
آن شبِ بی ماه
که حتی خفاش را هم
دمبرگِ تازه می دادم!
کی؟...
آنگاه که آسمان
سیاه می سرفید!
آن پگاه...
تو را وقتی به نگاه نمی آوردم،
که از دسته جا می ماندی
وَ به رعنایی ام
غبطه می خوردی!...
پیکرم!
تبر بزن که دیگر
بی قرار از ایستادن است...
بزن می خواهم
در عالمی دیگر
ریشه ها زنم!
بزن. . .
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
همیشه خواندی . . . همیشه ماندنی . .
زیباست استاد عزیزم
سلامی به بلندای سکوت.
این روزها امتحان میان ترم وپایان ترم دیگه معنا نداره،
این روزها بیش ازپیش زندگی ام
خواندن ومرورچندباره اشعار شما ودیگر دوستان است.
استادعزیز
بسیار زیبا وپر مفهوم
البته نظرمن تاثیری نخواهد داشت،
گذر زمان همه رابه خواندن
بغض های سروده شده شماوامی دارد..
شاعر بمانید
..پاییز۹۲
سلام استاد آمدم کسب فیض کنم اما متاسفانه رنگ قلم در صفحه موجب نا خوانا شدن مطلب گردیده است وچشمان من که سالها اشک از آن باریده توان خواندن نداشت
درود بزرگوار
بسیار زیبا
وحزین...! حکایتی برخواسته از دلی سوخته خواندم
احسنت....
که دردها را به زیبایی می سرایید.
سلام دوست عزیز.وب قشنگی دارید.شعراتون حرف نداره استاد عزیزو گرامی.خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.منتظر حضور گرمتون هستم.نظر یادتون نره.مرسی.