- سران دنیا -
اکنون که نه با وجدان کنار
می آیند غروبی
واژگون، مسیح سیرت آقا
نه سوارانی از راه!
از خاورمیانه، کاش غم قهر
می کرد بی جنگ، درد
برای - ملت ها - ناز...
دست تا برای آزادی دراز
می کردیم با هم
چشم، به روی شادی باز!
* * * *
- پژواره -
من
تا پشت دریا نیز
رفته ام
هیچ اثر از شهر نبود!
عصا ها
همه جا شکسته بود
کمر ها
تمام، تا و خسته!
* * * *
- پزواره -
وقتی " شعر "
ابزار کاسبی
شود شاعر
اسیر دسته!
دل خسته
می شود
قلم وابسته!
* * * *
- پژواره -
دیروز، در نگاه اول
اویی که
یک دل نه، صد دل
عاشقش می شدند
افسانه بود!
" بی درد و اندوه "
عاشقانه ی امروز نیز
شاهکاریست بی شاه
از شاعرانی تراریخته!
* * * *
- پزواره -
اینجا آقا دیگر نه عقیل ها
از آتش
می ترسند نه ابومکرها
از یتیم خواری!
اهل دل، نه ماهی هست
که در چاه با آن گریست...
* * * *
- پژواره -
... سد نیستم!
رودی هستم
خسته که دارد
به دریا می رسد،
آی " جویباران "
دستم بتکانید!
من
بر خواهم تابید
تنگ
و دیگر چشمی
- هیچ - قادر
به دیدنم نیست!
* * * *
- پزواره -
تن
به خاک نمی دهم
تا نگاهم می کنی...
دل، نه به " هوا "
درآغوشت وقتی
به خدا می رسم!
* * * *
- پژواره -
درد هایم تازه نفس، شبی اگر
امانم دهند
اشک هایّم را تا سحر نگریم،
نمادهای مرده پروانه هـا را
از - انجماد - نجات می دهم وُ
کلکسیونرهای بی هنر را بر
بیدی بی برگ خواهم آویخت!
* * * *
- پژواره -
با " درد ها " دانایی ام را باید بردارم
بروم...
دیگر اینجا کس هیچ، مرا نمی داند!
* * * *
- پژواره -
با دست خالی
یوسف هم که باشی،
" فرسوده چپ زولیخایی "
نگاهت
نمی کند نه بقال محل
پفکی مهمانت...!
.
.
.
عاشقی آغا
شکمی سیر می خواهد
سری آسوده
خمیده نه قامتی قهوه ای و
قیامتی قاب گرفته!
* * * *
- پژواره -
... بیا گفت پستی های مرا نقاشی
کن پستی برای خود دست و پا...!
حلال
جز لقمه ای نان، گفتم برو آقا !
از خدا نه نام می خواهم نه مقام!
* * * *
- پژواره -
ای بهار ترش
ایستاده به تماشای غروب خوشرنگ من!
از تلخی تابستان بگو...
سر بگو شاید آرزوهای فسیل شده ام
به شورش بردارند
سرد پیکر زردم را با بازوان خود آشنا کنند
- با - آرامش خاطر گرم ملیحانه بگو
خرسند من، تا به زمستان لبخند زنم...
* * * *
- پژواره -
... در تلاقی شب و روز
وقتی عقربه ها می ایستند،
درد ها
خواب می روند غم ها، آب!
* * * *
- پژواره -
حوا به برف دلش
بها می داد اگر آدم
به حرف خدا،
نه مسیح بر چلیپا
می رفت
نه حسین تا کربلا...!
* * * *
- پژواره -
بر زمین، من جز میدان مین
از - دین - هیچ نمی دانم!
می دانم نه از سیاست
آیه ایی!
* * * *
- پژواره -
... هر چه بیشتر
از نفس می افتم
به تو
کمتر می رسم!
نیمی اگر برگردی،
غروب
تماشایی است!
* * * *
- پژواره -
آنقدر باران نیامد که هم چتر پوسید در راه هم، چشم هایم! * * * * - پژواره -
دم از آزادی
می زند
ساز آبادی!
حرمله
این که در ریاض
از سینه ی
شمر ذی الجوشن
ارتزاق می کند و
برای کودکان
- در یمن - مرگ و
ویرانی، استفراغ!
* * * *
- پژواره -
کویی هلاکو...؟
که کودک کشی
کولاک
می کند هم سو
با " ضحاک "
ضجه مادران را
شورای امنیت
بلاک!
* * * *
- پژواره -
تو نه مرد ماندن بودی
از دل، نه خونی خوردی!
به کام این خاک تلخم،
نکن!
* * * *
- پژواره -
برای هشیاران
زندگی دشوار است
در جهانی کِه
خری نداری اگر،
خرمایی نمی ارزی!
خیالم نیست
بی خر و خرما
من،
خیالی خرم دارم!
* * * *
- پژواره -
" بیچاره مادرم "
آن روز ها همسال
شیرش را یک سینه
به من می داد فقیر
بی مادر یک سینه
به کودک همسایه،
انقلاب، جنگ که شد
او خط
رفت من به خطا !
سرانجام
وی به آرزو رسید
هیچی ندار
من، به همه چیز!
این شب ها
تا شریک دزد شوم و
رفیق قافله تا کانادا...!
" بیچاره مادرم "
* * * *
- پژواره -
تنهایی را تو از من گرفتی
تا در تبت بسوزم
هنوز در سوگِ تنهایی بودم
کِه - تو - تنهایم گذاشتی!
از تو - من -
به جرم قتل تنهایی ام
شکایت می کنم!
* * * *
- پژواره -
با دل من حاجی
راه می آمدی اگر با
اشک هایم کنار،
تا خدا سفری
به نامت می کردم
بی خطر
بهشتی به کامت!
* * * *
- پژواره -
- من - شاعر نیستم!
نقاشی هستم عاشق
که نقاشی نمی داند!
غریب غصه دار دیر
داغ شاید، قهرمانی
که به
آخر قصه رسیده ام!
* * * *
- پژواره -
... دلگیرم!
مردافکن، بر گرده
نه از دردهایی که
می کشم...
دلگیرم از باراندازی
که به آن نمی رسم!
* * * *
- پژواره -
بنده باد بودم
اگر
سر سپرده تبر،
که دیگر سرو
نبودم!
بیدی بودم زرد
که نه
دل دارد نه درد!
* * * *
- پژواره -
زیر پلک خدا
تقسیم دنیا
بی شرمانه ترین
فعل بنی آدم بود!
با ستم دردش
تمام به نام - ما -
قلم خورد بی غم
نامردی اش کامل
به کام " شما " رقم!
* * * *
- پژواره -