به فراسوی شهری می اندیشد
که بار ها امتحانش
نشت کرده ست!
شهری که زنانش
بر عهد مردانش
چهره به چنگ سپرده اند!
کاش امروز بود
تا او سفیرش
دکمه ای را رقم میزد
که بر گرد!
اما افسوس دسترسی
به هیچ
مشترک مورد نظری
امکان پذیر نبود!
تا مشرکان را به اشتراک گذارد!
و در هیچ
خانه ای رقم نخورد
- او - و کودکانش!
............
گاه باید
واجب را ایستاد!
حتی امروز...
........
پژواره