برخیز!
حماقت فرهاد تمثیل است !
و شیرین شهدی ست
بر قامت واژگان عریان!
فرهاد موهوم ست!
گمانه است!
بهانه است!
شیرین نیز فسانه ست !
یک رویای کابوسانه است
آن خارکه روئیده بین من و فرهاد
قامتِ وارونهِ فرتوت تیشه است!
گوژپشتی ست با نقاب!
عمروعاصی ست لُخت و عور!
که عاشق می کُشد!
خصم الهام ست و تیغی ست تیره
اما اما
لاله گون از خون پروانه !
دشمن بال های اندیشه است!
برخیز!
این راز از آسمان بپرس
شیرین درآغوش دریا خفته است
برخیز لاابالی!
این گور پر از خالی ست!...
برخیز!
...
» فریاد من همه گریز از درد بود »
* * * * *
- پژواره -
سلام مجدد خدمت استاد عزیز و گرامی
عجب شعری بود برخیز با اینکه قبلا توی سایت شعر نو خونده بودم ولی لذتش پا برجاست ، هم اهنگ و هم امروزی بودنش بسیار عالیه استاد ..
در مورد جابه جایی نوشته ها خدمتتون عرض کنم ، سرور اینترنتی بلوگفا از بقیه بلوگ ها قوی تر و بهتره ولی مشکلی که داره اینه که زیر نظر شدید ارگان های دولتی قرار داره و با کوچکترین خطا یا جمله ای برخورد می کنن و بلوگ رو می بندن، اینجا خوبی که داره کمی آزاد تره ولی خوب کند تر هم هست ، یه کمی دیر سایت بالا میاد ، الان من عصر هر کاری کردم نتونستم نظرهای این شعر رو باز کنم تا الان ..
به هر حال بنده هم با جناب لقمانی موافقم که همه ی نوشته هاتون یک جا جمع باشه و با آدرس مشخص که بتونیم همیشه سر بزنیم و نوشته ای از شما برای ما جا نمونه و بتونیم همه رو بخونیم .. دیگه نظر خودتونه و سلیقه ی خودتون که کدوم بلوگ رو در نظر بگیرین ، اینجا قالبش قشنگه و خیلی جالبه اونجام که سر زدم خیلی قشنگ بود قالبش با رنگ آبی که دل نشینه ، بلوگفا امکانات و سرعتش بهتره ..
خیلی خوشحالم که شعر های شما در اینجا قابل دسترسی و میشه ازشون استفاده کرد ..
براتون بهترین ها رو اروز دارم ..
و امیدوارم موفق و شاد و سلامت باشین
آدمو به فکر وا میداشت.
چه فضای قشنگی از بیم و امید رو در آدم ایجاد میکنه.عالیست.
پایانش ضربه ی محکمی داشت.
دارم به این فکر می کنم که دنیای درون ما، دنیای وارونه ای ست که تو -با فضا سازی و تعابیر نابت- قلم زدی...
صحنه های جاری شده ی این متن، مسبب لحظه ای تفکر به فرجام زندگی خود است اما افسوس که گذراست و باز ...... ادامه می دهیم
برخیز لاابالی!
این گور پُر از خالی ست!
پُر از خالی ست!...
تکانه ای بس احساسی و ناب.
مانا باشید.............
درود جناب پژواره
شعرتان به دل می نشیند . عباراتی که ذهن را وادار به تفکر می سازد . و مخاطب وادار به تجزیه و تحلیل شالوده ی حرف شاعر می شود .
من هم به اندازه ی سهم خود
سلام بر جناب ترکمان عزیز
الفتی اذا وعد وفی . مرد چون قول دهد وفا کند
بنا به وعده ای که داده بودم آمدم
شعرتان را سه بار خواندم که در نقدتان ضریب خطا را پائین بیاورم به این شعرتان نمره قابل قبولی می دهم .
اولن زبان عمومی این شعر نسبت به آثار ماتقدم حضرتعالی کاملن متفاوت است و این نوید روزهای خوبی را می دهد زبانی که نوتر گیرا تر و جذاب تر از زبانهایی است که قبلن به محک کشیده بودید در سپید چهار مولفه قوی می تواند اثری را برجسته کند . تصویرو مضمون قوی ، کارکردهای زبانی در ساختار شعر نمادگرایی . استفاده از خلاقیت هنری مثل بدیع و معانی و بیان در شعر که به نظرم حضرتعالی آنها رو خوب بکار گرفته اید . این کارتان را تحسین می کنم . لازمه خلق یک اثر ارزشمند در شعر سپید اشراف بر این خصوصیات شعری است . این اثر حضرتعالی در اصل تحت تاثیر ساختار گرایی مدرن شعر است که اخیرن در شعر امروز جا باز کرده است استفاده از کلمات و ایفای نقش تلنگری واژگان توسط هر کلمه ساختار شعر را همگون می کند . شعر فارسی در دهه هفتاد تحت تاثیر این ساختار گرایی نضج گرفت و در دهه هشتاد نضج گرفت .شاید عیب این ساختار مدرن مهمترین عیب آن محسوب شود زیرا مخاطب اینگونه آثار بایستی در تفنن آن مهارت داشته باشند. بنابراین دایره شمولش به مخاطبین خاص محدود می شود .شعر حضرتعالی همچنانکه خودتان فرموده اید دردنامه ایست که دغدغه همه انسانهایی که روحی لطیف و حساس را دارند می باشد . خلق تصاویر زیبا و بکر توسط حضرتعالی تحسین برانگیز است هر تصویر تلمیحی نازک به واقعه ای جانسوز است که در پس آن دلسوخته ای را قربانی کرده است . داستان فرهاد که منجر به شکنجه های بسیاری بر فرهاد شد . عور شدن عمروعاص در جنگ صفین که عظمت و بزرگی علی ( ع) را قربانی حیا و مردانگی علی کرد و ... بنابر این نمادهای تلمیحیتان واقعن زیباست . فضای خاکستری درد را همدم مخاطب می کند تا آنجا که تا پایان شعر در خلا ء ای از وجود تهی احساسش غرق می شود تناسب کلمات نیز بسیار عالی است چینش کلماتی یکدست که هرکدام به نحوی با ماقبل خودش مرتبط است از محاسن این اثر حضرتعالی است . ابهام وغیر دستوری بودن عبارات که خصیصه چنین شعرهایی است در شعر شما خوب دیده شده است و این همان ساختار شکنی است که مختص این گونه اشعار است لازم میدانم در پایان تئوری هایی را که پشتوانه این نوع سبک شعری است بیان کنم کاری به رد یاقبول این سبک ( که البته هردو طرفدارانی دارد ) ندارم . ساختار گرایی:
نیمهی دوم قرن بیستم ودوران پس از جنگ حهانی دوم را نیمهی خلق تئوریها دانستهاند. به عنوان مثال می توان از ظهور نظریهی «ساختارگرایی» در زبانشناسی ، نظریهی «تحلیل ساختاری وجود انسان» در مارکسیسم و نظریهی و «توصیف ضمیر ناخودآگاه» در روانکاوی نام برد.
مهمترین نظریه ای که در زبانشناسی ایجاد شد و بسیاری از علوم، همچون ادبیات، جامعهشناسی، روانشناسی و... را تحت تأثیر قرار داد، نظریهی ساختارگرایی است که توسط فردیناند دو سوسور (1913-1857) زبانشناسی سوئیسی بیان شد. یکی از محصولات این نظریه تمایز میان زبان (Langue) و گفتار (Parol) است، اما مهمترین بخش این نظریه، توصیفی بود که سوسور از «نشانه» ارائه داد که خود مبنای دانش جدید «نشانه شناسی» قرار گرفت.
سوسور نشانه را رابطهی میان دال و مدلول تعریف کرد؛ دال آن بخش از نشانه است که به صورت قراردادی در زبان به کار میرود و هر دالی دارای مصداقی در دنیای بیرون است که مدلول نامیده میشود؛ مثلاً، واژهی «درخت» دالی است که به موجودی در طبیعت دلالت میکند که مدلول آن است. به عقیدهی سوسور ، هر دالی به مدلول خاصی دلالت میکند و در واقع میان دالها و مدلولها رابطهی یک به یک وجود دارد.
نظریهی سوسور بیشترین تأثیر خود را بر نقد ادبی گذاشت به طوری که نقد سنتی نویسنده / شاعر بنیاد را به نقد نوین متن بنیاد تغییر داد. براساس نقد متن بنیاد، ناقد نمی کوشد، منظور و مقصود خالق اثر را آشکار سازد، بلکه این ساختار متن است که معنای متن و منظور نظر، خالق اثر را مشخص میسازد. و حتی از خلال متن میتوان به اندیشهها و تفکرات پنهان خالق اثر دست یافت. اندیشهها و تفکراتی که ممکن است خالق اثر خود از آن ها بی خبر باشد و ریشه در تجربیات پیشین و ناخودآگاه او داشته باشد و اغلب به صورت غیرارادی و متن تجلی یافته باشد.رولان بارت درمقالهای تحت عنوان« مرگ نویسنده»ادعا کردکه نویسنده صرفایک شخص نیست،بلکه موضوعی است،تشکیل یافته از اجتماع وتاریخ،واین متن است که نویسنده را میسازدنه بالعکس.درواقع همان تمایزی که میان آراءهگل ومارکس نیز دیده میشود:«هگل معتقدبودکه انسان تاریخ را میسازد،اما مارکساعتقاد داشت تاریخ انسان رامیسازد. این نظریه به پیدایش مکاتبی چون فرمالیسم روسی و نئوفرمالیسم در ادبیات و نقد ادبی، منجر شد و نامدارنی چون رومن یا کوبسون و میخائیل باختین در رشد و تکامل آن نقش به سزایی داشتند.
در سال 1960 جنبش ساختارگرایی – اساساً در فرانسه- کوشید که ایدههای مارکس، فروید و سوسور را با هم ترکیب و تلفیق کند. آن ها برخلاف اگزیستانیسالیستها که ادعا میکردند انسان موجودی است که خود را میسازد، عنوان کردند که انسان ساختهی عناصر جامعه شناختی، روان شناختی و ساختارهای زبانی است که برآن ها کنترلی نیز ندارد.
پساساختار گرایی/ ساختار شکنی
درسال 1967 بارت مقالهای بسیار جنجالی با عنوان «ادبیات فرسوده / مرگ ادبیات» (Literature of Exhavustion) منتشر کرد که در واقع مانیفست پست مدرنیزم بود. او بیان کرد شیوه عرفی و رایج ادبی مستقل و فرسوده شده است و در اثر کاربرد زیاد جذابیت خود را از دستاده است. بارت در این مقاله، مرگ زودرس ادبیات رایج را اعلام کرد. این از ایجاد خط مشی جدیدی در ادبیات خبر میداد که پساساختارگرایی، ساختار شکنی یا شالوده شکنی نام گرفت.
از چهره های معروف مکتب ساختارشکنی، می توان از ژاک دریدا (1930) نام برد. او با نقد نظریهی سوسور، رابطهی یک به یک میان دال و مدلول را رد کرد و عنوان کرد که دال بر مدلولی ثابت دلالت نمیکند، بلکه هر دال در نزد افراد مختلف، دارای مدلول های مختلف است افراد گوناگون دارای تجربیات، دانش و زندگی گوناگون هستند و همین باعث می شود که تعبیر و برداشت آن ها از واژهها متفاوت باشد؛ مثلاً، واژهی «آزادی» نمی تواند برای همهی انسانها دارای مصداق واحد و یکسانی باشد. همان طور که نمیتوانیم بگوئیم که مصداق واژه «هنر» در عبارت «هنر نزد ایرانیان است و بس» برای فردوسی دقیقاً با مصداقی که ما از آن داریم یکسان بوده است.
کسانی چون ژاک دریدا و میشل فوکو، تعبیر و معنای متن را منحصر به دالهای موجود در متن نمیدانند، بلکه عواملی چون تاریخ، سیاست جامعهشناسی و روانشناسی را در درک معنای متن دخیل می دانند. همچنین فوکو قائل به لایههای متعدد معنایی است که از یک متن واحد برداشت می شود.
دریدا ساختار شکنی را به منزلهی شیوهای برای آشکار ساختن تعبیرهای چندگانه از متون مطرح کرد و تحت تأثیر فلاسفه ای چون هایدگر و نیچه اظهار کرد که متن به طور طبیعی دارای ابهام و کژتابی است؛ به همین خاطر رسیدن به معنای نهایی و کامل آن، امری غیرممکن است. او زبان یا متون را بازتاب و انعکاس طبیعی جهان نمی داند، بلکه متن را شکل دهنده و سازنده ی تعبیر ما از جهان میداند و معتقد است که متون این امکان را ایجاد میکنند، که ما واقعیت را بفهمیم. به نظر دریدا، انسان به نقطهی پایانی تعبیر یک متن نمیرسد. برای او هر متن نشانگر تنوع و تفاوتهای معنایی است و چیزی ثابت نیست؛ به همین خاطر، تحلیل متن به صورت مسلم و قطعی غیرممکن است. در واقع ساختارشکنی ثبات سنگ زیرین تئوری عقل گرایی را به موقعیت متزلزل و روان تعدد تعابیر تغییر می دهد.
احمدی(1372،380)مینویسد:«به نظر دریدا،درنوشتار چیزی هست که سرانجام از هرنظام ومنطقی سرپیچی میکند.یکی ازنتایج شالوده شکنی،کشف سازوکاراین سرپیچی است.درهرمتن شکلی ازتوزیع وباروری معانی تازه به یاری معانی کهنه وجود دارد.»
برخلاف آن چه درنگاه نخست به نظرمیآید،شالوده شکنی یک متن به معنای ویران کردن آن نیست،بلکه کوششی است تاباتحلیلهای متنی وفرامتنی، به مفاهیم آشکاروپنهان متن دست یافته وبه نقادی دقیق آن پرداختهشود.
بسیاری، نظریهی دریدا را افراطی میدانند به طوری که «امبراتو اکو»، یکی از منتقدین، می گوید که اگر جهان مطابق قول آقای دریدا بچرخد و هر دالی بتواند هر معنایی داشته باشد، آن وقت کافی است یک پاراگراف از «اعترافات» آگوستین قدیس را دست بگیریم و از روی آن تعمیر کار تلویزیون خود باشیم. البته باید منشأ ساختارگرایی و ساختارشکنی را در تئوری پست مدرنیزم جست و جو کرد.
اما تئوری پست مدرن که مقوله مورد بحث ما نیست رو رها می کنم برایتان در متن منظورم از احمدی دکتر بابک احمدی نویسنده کتاب ساختار و تاویل متن می باشد این کتاب در سال 1372در تهران به چاپ دوم رسید . این بحث خیلی مفصل است انشا ءالله در کلاس کارگاهی مفصل بحث خواهیم کرد .
منابع این مقاله ادبی :
1-ابدالی،علی،ازبودای نگاه تووزرتشت سوختن،اینترنت،سایت مانیها
2-احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1372.
3-باباچاهی،علی،نمنم بارانم،تهران،نشردارینوش،چاپ اول،1375.
4-شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، نشر آگاه، چاپ پنجم، 1376.
5-شیری، علی اکبر، نقش آشنایی زدایی در آفرینش زبان ادبی، رشد ادب فارسی، ش، 59، پائیز 1380، صص 17-8
6-یوسفی، حامد، مرگ فیلسوف پیچیده (ژاک دریدا)، روزنامهی شرق، سه شنبه 21 مهر، 1383.
بهترینها را آرزومندم
ارادتمند -جابر ترمک
سلام بسیار عالی زاست.
دلنشین و زیباست استاد گرانقدرم...///