آن زمان که تنگ می گردد در فراقِ مهر دِلَم
همان هنگام که وقت تنگ است و
می گیرد دلِ هر غربتیِ پا پَتی!
در همین غربت
زمانی که شبانگهَ فاتحانه تازه
از جنگ با آفِتاب فارغ شده
سیه پوشیده
در آغوش گرفته زانِوانِ غم
بُوَد در سوگِ مهتاب!
می سپُرَم خود را به دستِ دل
تا به هر جایی که می خواهد
به دنبال اش رَوَم
.
.
.
در شب سردی
نفسهامان بلور آژین!
رفتیم و رفتیم
گشتیم و گشتیم
خسته در کنجی نشستیم
وآن طرفتر هلهله بود
ولوله بود کلکله!
یخ ها از پلک شکستیم!
ماجرا این بود که دیدیم
لاشه های پُر ز زنگ
فربهانه رویِ پر هایِ قشنگ!
نوبتِ بال بود و پروازِ دَمَن!
نوبت عریانیِ زلف و بدن!
ریشِخند بر رسم و آیین و وطن.
نوبتِ بریانیِ خرچنگ و خوک و
کبک و دُرنا و زغن!!
نوبتِ از قُربِ یزدان کاستن
جای دل های سیاه
برجهایش سر نهاده بود
روی چاله های ماه!
بانوان و دخترانش
بهرمند از سرخی و شوخی، مشنگ!
دستهاشان همچو چنگ!
شادِمان
بی دلهره اسیر ببر و یوز پلنگ!
با وجودی که همه بودند اسیر آن وحوش
بی هراس افتاده بودند
روی همدیگر ملنگ!
ناتوان از خواندنِ برگی
حتی تک خطی
از دیباچه ی نسلِ وحوش!
آن وحوشی
که سمبل و فخر فرهنگِ من اند!
یافِتیم در:
کآن سبک مغزان فقط از نسل(ن)را بهرِ ناز
واز بقا (ب) را
برای بازی و
آواز های مبتذل فهمیده اند!...
* * * * *
- پژواره -
سلام.
(1) نقد لغوی شعر
همان طور که می دانید نقد لغوی بررسی و ارزیابی کاربرد زبان و اصول و قواعد آن در یک اثر ادبی است .
با خواندن دوباره شعر و زبان خاص شاعر که در کاربرد کلمات قلم متفاوتی دارد و در استفاده از قواعد دستوری از جمله فاعل فعل متمم ها و نهاد مسند مسند الیه و مصادر خطایی دیده نمی شود .
شعر در قالب سپید سروده شده است و با چینش کلمات در کنار هم آهنگ خوبی را به شعر داده است البته این شعر در دو قسمت آمده است که شاهد تغییر ریتم در آن می باشیم . با اینکه شعر در سبک سپید است اما زبانش به ساختار شعر اخوان یعنی سبک خراسانی نزدیک تر است . شاید بتوان گفت در بحث مترادفات می توان در بعضی از جملات کلمه ایی را تغییر داد .
اما باید توجه کرد که این تغییر آسیب و لطمه ایی به ساختار و آهنگ شعر نرساند .
به عنوان مثال اگر کلمه زغن را در شعر تغییر دهیم
به جای آن چه می توانیم بگذاریم که با وطن هم قافیه باشد و هم معنای شعر دچار اشکال نشود ؟
از این رو در می یابیم شاعر برای ساختار محکم شعر خویش تلاشی خوبی کرده است .
که این جزو محاسن یک شعر خوب و شاعر است .
2)نقد فنی شعر:
نقد فنی به صورت خلاصه بحث در چگونگی و کاربرد فنون بلاغی در شعر و نثر می باشد . که در یونان به وسیله ی (( ارسطو )) و (( اریستارک )) و در روم به دست (( هوراس )) بنیان می گیرد و در نزد علمای اسکندر رواج می یابد . در ادب عربی و فارسی نیز مهمترین نقد به شمار می رود . کسانی چون(( قدامت بن جعفر )) و (( ابو هلال عسکری )) در ادب عربی و نیز (( رشید الدین وطواط )) و (( شمس قیس رازی )) در ادب فارسی به بحث اصول و قواعد آن می پردازند .
آن زمان که تنگ می گردد در فراق مهر دلم
همان هنگام که وقت تنگ است
فراق مهر
مهر در اینجا ایهام دارد
1)به معنی محبت و مهربانی
2)به معنی خورشید
که در ایهام همواره معنای دور مد نظر است .
و می گیرد دل هر غربتی پاپتی
در همین غربت
غربتی پاپتی
استعاره از انسان های پریشان و آشفته
(( انسان هایی که از فرط بینش و احساس رنجور و خسته می باشند )
زمانی که شبانگه فاتحانه تازه
از جنگ با آفتاب فارغ شده
در این سطر آرایه ی تشخیص وجود دارد
جنگیدن شب و آفتاب
جنگیدن یک صفت انسانی است که به شب نسبت داده شده است .
به همین دلیل آرایه ی تشخیص به وجود آمده است .
سیه پوشیده
در آغوش گرفته زانوان غم
بود در سوگ مهتاب
باز آرایه ی تشخیص در اینجا وجود دارد .
سوگ مهتاب
اضافه ی استعاری مکنیه همراه با تشخیص است .
( انسان نگاری و شخصیت بخشی ).
می سپرم خود را به دست دل
تا به هر جایی که می خواهد
به دنبالش روم .
دست دل
اضافه ی استعاری
در شب سردی
نفسهامان بلور آژین
رفتیم و رفتیم
گشتیم و گشتیم
خسته در کنجی نشستیم
وآن طرف تر هلهله بود
ولوله بود کلکله .
نفسهامان بلور آژین
کنایه از سرما و زمستان است .
یخهااز پلک شکستیم
ماجرا این بود که دیدیم
یخها از پلک شکستیم
کنایه از سرمای بیش از حد که چشم ها یخ می بندد .
لاشه هایی پر ز زنگ
فربهانه روی پرهای قشنگ
لاشه ها استعاره از انسان های بی عار و بی قید است .
پرهای قشنگ
مجازا تخت ها ی راحت می باشد .
نوبت بال بود و پرواز دمن
نوبت عریانی زلف و بدن
ریشخند بر رسم و آیین و وطن
نوبت بریانی خرچنگ و خوک
و کبک و درنا و زغن ؟
در دو سطر آرایه ی مراعات نظیر مشهود می باشد .
بال پرواز
زلف بدن
خرچنگ خوک کبک درنا زغن
جای دل های سیاه
برج هایش سر نهاده بود
روی چاله های ماه
در این سطر آرایه ی اغراق وجود دارد .
بانوان و دخترانش
بهرمند از سرخی و شوخی مشنگ
دست هاشان همچو چنگ
شادمان
بی دلهره اسیر ببر و یوز پلنگ
دست هاشان همچو چنگ
چنگ خود ایهام دارد
1)چنگال و پنجه
2)ساز چنگ
دست هاشان همچو چنگ
آرایه ی تشبیه نیز مشهود است
دست مشبه
چنگ مشبه به
همچو ادات تشبیه
ببر و یوز پلنگ
استعاره از انسان های وحشی و متجاوز می باشد .
با وجودی که همه بودند اسیر آن وحوش
بی هراس افتاده بودند روی هم دیگر ملنگ
نا توان از خواندن برگی
حتی تک خطی
از دیباچه ی نسل وحوش
آن وحوشی که سمبل و فخر فرهنگ من اند .
وحوش ایهام دارد
1) ول و حوش
2) وحشی و غارت گر
یافتیم
کآن سبک مغزان فقط از نسل (ن) را بهر ناز
و از بقا (ب) را برای
بازی و آواز های مبتذل فهمیده اند .
سبک مغزان استعاره از انسان های بی اصالت و تهی مغز می باشد .
حال بعد از نقد فنی شعر به زیباشناسی و مفاهیم اخلاقی و مسائل اجتماعی شعر می پردازیم .
در صورت کلی و از لحاظ زیبا شناسی که شاعر سعی بر مطرح کردن اصولی است که در قالب شعر و چینش کلمات آورده است نکاتی را با هم مورد ارزیابی قرار می دهیم .
با نگاهی کلی بر روی شعر می بینید که شاعر در تمام سطر های شعر که در دو بخش آمده در لایه های ابهام تشبیه و صور خیال که در لفظ و نظر زیبا دیده می شوند به دنبال مفاهیمی عمیق و شاید تلخ از اصول اخلاقی می باشد .
هماهنگی تمام سطرها و آرایه های آن در رساندن مفهوم
که پیوستگی را در شعر عنوان می کند در بحث زیبا شناسی می باشد .
یعنی ارتیاط عمودی و افقی سطر ها به طور مطلوبی حفظ شده است .
و مسائل اخلاقی و اجتماعی به طور منظم بیان شده است .
نقد اخلاقی و اجتماعی :
که در معنای شعر نهفته است
و می توان با رجوع کردن به بند بند شعر مفاهیمی اخلاقی و اجتماعی را از آن دریافت کرد .
نقد اخلاقی که در آن ارزش های اخلاقی را اصل و ملاک نقادی شمرده اند شاید از قدیمی ترین شیوه های نقد ادبی است .
افلاطون در شعر و درام به تاثیر اخلاقی و اجتماعی آن توجه می کند و ارسطو معتقد است که هدف شعر خاصه تراژدی باید تصفیه یا تزکیه ی نفس باشد .
در هر حال بیشتر متفکران برای شعر و ادب فایده ی تربیتی و اخلاقی قایل اند .
نقد اخلاقی و اجتماعی :
در این شعر با توجه به بیان شاعر و عنوان کردن مسائلی تلخ که به وضوح در جامعه ی امروزی و جهانی دیده می شود .
دست به اعتراض و فریاد می زند .
مسائلی از جمله توحش
تجاوز
از بین رفتن مرتبه ی انسان ( انسانیت )
عدم توجه به حلال و حرام بودن برخی مسائل که گریبان گیر مردم امروزی است .
از یاد بردن خداوند .
بی عاری و بی بند و باری .
درست است بعضی از افراد شعر را جایگاه این مسائل نمی دانند اما
در جوامع امروزی که این موارد به تولید انبوه رسیده است یک شاعر آزاد و متعهد نمی تواند چشم بر این مسائل ببندد .
و شاعر با عنوان کردن این مسائل در شعر خود که نیاز به جسارت و شهامت خاصی می خواهد
در پی سازندگی و بهینه سازی می باشد .
که در بند بند شعر ارزشهایی را عنوان می کند که ضد ارزش هستند . ( ضد غرض )
و با به تصویر در کشیدن تاریکی های موجود انسان را به تکاپو و جستجوی روشنی وا می دارد .
و همانند تلنگوری توجه را به شرایطی جلب می کند که از نظر و دیدگاه کسان بسیاری پنهان است یا به آن توجهی عمیق ندارند .
با آوردن کلماتی همچون مهر و آفتاب و مهتاب
در مقابل کلماتی چون وحوش
ببر یوز پلنگ لاشه
دل های سیاه
شاعر تقابلی را ایجاد می کند که از نبودن مهر خورشید
و روشنایی که منظور تبلور انسان است و کمال
مسائلی چون بی عاری
بی قیدی
تن پروری
سبک مغزی و در کل سیاهی به وجود می آید
یعنی تاثیر نبودن فهم و کمالات انسانی است که باعث نمود این معضلات شده است .
که شاعر خود را اینگونه از آوردن کلماتی مانند وحوش
ملنگ
روی هم افتادن
خود را مبرا می کند .
سعی بنده در نقد این شعر این است که از معنا آن بپرهیزم و تنها در بعضی از جا ها اشاره ی غیر مستقیم داشته باشم تا مخاطب آنچه را که باید از شعر استنباط بفرماید .
در اول شعر شاعر اینگونه عنوان می کند
آن زمان که تنگ می گردد در فراق مهر دلم
همان هنگام که وقت تنگ است
و می گیرد دل هر غربتی پاپتی
در همین غربت
زمانی که شبانگه فاتحانه تازه
از جنگ با آفتاب فارغ شده
سیه پوشیده
در آغوش گرفته زانوان غم
بود در سوگ مهتاب
می سپرم خود را به دست دل
تا به هر جایی که می خواهد
به دنبالش روم
در اینجا شاعر توصیفی از حا و هوای خود دارد
و اینگونه عنوان می کند که هنگامی شب فرا رسیده است
از پیکار با روز و مهتاب نیز از این بابت در سوگ است ( منظور سیاهی است )
اختیار را به دل می دهم تا نگاه و چشم را بر هر جا که می خواهد بیاندازد .
در شب سردی
نفسهامان بلور آژین
رفتیم و رفتیم
گشتیم و گشتیم
خسته در کنجی نشستیم
وآن طرف تر هلهله بود
ولوله بود کلکله
یخهااز پلک شکستیم
ماجرا این بود که دیدیم
در این تکه از شعر شاعر اینگونه عنوان می کند
بعد جستجو و گشتی در این شب تاریک سرد زدیم
هنکامی که خسته و پریشان از واقعیت هایی تلخ در گوشه ایی نشستیم
آن طرف تر صدای شادی و هیاهو که نشان از بی قیدی می باشد به گوش می رسید .
یخهااز پلک شکستیم
ماجرا این بود که دیدیم
لاشه هایی پر ز زنگ
فربهانه روی پرهای قشنگ
نوبت بال بود و پرواز دمن
نوبت عریانی زلف و بدن
ریشخند بر رسم و آیین و وطن
نوبت بریانی خرچنگ و خوک
و کبک و درنا و زغن ؟
نوبت از قرب یزدان کاستن .
در تکه شاعر دریافت های خود را به تصویر می کشد و حقیقتهایی را عنوان می کند که باعث شرمساری و افول بشری است
مثل حلال و حرام را یکی کردن
و منزلت و مقام ایزدی که در نزد اینان کاسته شده و
شکم پروری و شهوت انگیزی که بی پروا افتخاری ارزشمند شده است .
جای دل های سیاه
برج هایش سر نهاده بود
روی چاله های ماه
بانوان و دخترانش
بهرمند از سرخی و شوخی مشنگ
دست هاشان همچو چنگ
شادمان
بی دلهره اسیر ببر و یوز پلنگ
در این تکه شاعر از بانوان و دخترانی صحبت می کند
که بی توجهه به انقراض گربه سانانی ( صفتی که شاعر برای توصیف آن مردمان در نظر گرفته است ) که در قدیم می زیسته اند و به قهقرا کشیده شده اند
در حال شوخی و رقص و طرب می باشند .
با وجودی که همه بودند اسیر آن وحوش
بی هراس افتاده بودند روی هم دیگر ملنگ
نا توان از خواندن برگی
حتی تک خطی
از دیباچه ی نسل وحوش
آن وحوشی که سمبل و فخر فرهنگ من اند .
یافتیم
کآن سبک مغزان فقط از نسل (ن) را بهر ناز
و از بقا (ب) را برای
بازی و آواز های مبتذل فهمیده اند .
و در قسمت پایانی شعر دریافتی که شاعر به ما می دهم اینگونه است
که اینان بدون توجه به سرگذشت و تاریخ نسلی که از آنها تنها پوسته ای مانده است که بر دوش اینان است
مشغول در خوشی و لذایذ ناچیز دنیوی می باشند .
و شاعر می گوید که اینان از تاریخ و فخر این مملکت تنها این نوع درک و استنباط را داشته اند که بیشتر به نیازهای پلید و زشت خودشان بپردازند .
این شعر در کل یک شعر اعتراض آمیز با جنبه ها و تصویر هایی است که به وضوح رویت می شود .
با سپاس فروان از شما دوستان گرامی .