من بودم و یک مادرِ پُر رنج و درد
زیرِ امرِ یک پدر
کز خشم سرآمدِ زمان بود!
مادرم گاهی که خون می خورد
و رنگین چهره بود
به پدر خط و نشانه می کشید
کین چنین و آنچنانت می کنم!
.
.
.
اما من در زیر بارش
در کنارش خسته بودم
پدر هر بامِداد می گفت
بیا ای کوله مرجون!
زودِ باش چَسبُو بُوئمی!
وقت تنگ ست
روُ کرم و مرتضی را کن خبر
در کومه هاشان ای پسر!
چشم نداری تا ببینی
این همه
بر خاک افتاده سپیدار؟
بید ها را ننگریدی مُرده اند!
و دیدم یک خِرَکدارِ غمین
بر دست او یک کاردِ خونین
کز میانِ بیشه زار می آمد
زیر لب می گفت
عجب!
ای دادِ بی داد
چه خری بود!
یادم می آید
که او را جای یک گاری
و اسبش
از مرادعلی خرکدار
با دو صد ذوق و
دو صد خواهش گرفتم!
که نفرین بر تبر!
کز سپیدار جان گرفت و
وز منِ بیچاره رنج!
چرا رنج؟
پس بگذارم که شب آید
و گرگان
اندک اندک
جانِ از رنجم بگیرند؟...
چون دگر به رنجِ سختِ ما نمی خورد!
در خیالِ کودکی ام
راستِ می گفت
از شکنجه، او هراسان بود...
.= = = =
* * * * *
پژواره
سلام استاد عزیز و گرانقدر
شعر شما رو چند بار خوندم و با کسب اجازه از شما استاد عزیز در حد فهم خود چند خطی بر وصف شعر تان می گویم امیدوارم که به مفهوم کلام مد نظر شما نزدیک باشم ..
چون بسیار سخت است نزدیک شدن به احوال شاعر ولی تا حدی می شود برداشت هایی هر چند حقیر ولی خالص از چنین شعری زیبا رو بیان کرد..
شعر با یک سنت مرسوم ( پدر سالاری) در جامعه ایران شروع می شود و شاعر به زیبایی این را به تصویر کشیده و گویا که این موضوع به علت عمق و شدتی که داشته بر کل شعر خشونتی عامیانه و مردمی و رنجی به ستوه آمده را نقش کرده است که البته اگر شعر های آقای ترکمان را دنبال کرده باشین ایشان سه محور معنایی اصلی در شعر پایه گذاری میکنند اول درد و رنجی که حاصل شده دوم مرهم و شیوه بستن زخم و سوم تلفیق گذشته با آینده ی احتمالی درد و رنج مذکور .. در این شعر هم از این قاعده منحصر به فرد تابعیت کرده اند و ایشان با بیان چند مشکل قدیمی ابتدا یک مرهم که همان کشتن چهار پا برای شکنجه بیش از حد ندیدن که گویا از افتادن سپیدار و یا اینکه از سنگینی هیزم بر دوش حمار او را مصدوم کرده و احتمال اینکه در آینده شکنجه ی گرگان او را بیشتر بیازارد، مرهم خلاص کردن رو برای او در نظر می گیرد و او را گویی از رنج رها می کند ولی دوباره اسیر یک رنج تازه می گردد که شاعر اینجا نتیجه گیری نهایی رو بر دوش مخاطب می گذارد و با بیان اینکه "راست می گفت از شکنجه او هراسان بود" به زیبایی تمام شعر در یک نقطه گرد هم می آیند ..
حال تزریق شعر به دنیای امروز باعث می گردد که دو چیز اساسی در ذهن شکل بگیرد اول اینکه رنج که شاعر چند بار آن را به عمد با تعاریف مختلف و لفظ متفاوت به کار برد نماد چیست ؟ دوم راه حل شاعر که نوعی ایهام در دو بخش جداگانه یکی قبل و دیگری بعد از رنج ( کشتن چهار پا ) تحمیل می گردد از چه منطقی فرمان می گیرد ؟
ابتدا خوب ذهن سراغ زندگی انسانی می رود و تمام درد ها و رنج ها و مشکلات یاد آوری می شود که بدون هیچ پشتیبانی ( که گویا پشتیبان هم به علت اشتباه خویش از کار افتاده و مدفون شده است ) باید به زندگی با همان رنج ها ادامه داد در بخش دوم چگونگی از دست رفتن پشتیبان که این خود نیز باز به زندگی شخصی خویش و همان مشکلات که همه با آن آشنا هستند و قابل گفتن و حل نیست ، رجوع می کند..
درود بر استاد ارجمند
سلام
دیدم که یکی از دوستان از نظر مفهوم به شعر شما پرداخته است و نقدی سالم و در خور ارائه داده است
با اجازه شما من از نظر تکنیک به شعر می پردازم .
در اول شعر که اینگونه شروع می شود
من بودم و یک مادر پر رنج و درد
زیر امر یک پدر
رنج و درد وصفی است بر حال و اوضاع مادر یعنی قید حالت
زیر امر یک پدر
یعنی زیر سلطه ی پدر که می توان خصلت سلطه جویی پدر که نشان از خوی او دارد را احساس کرد .
هدف شاعر در اینجا ارائه ی شناختی است از پدر و مادر خویش برای مخاطب و چگونگی روند حاکم در زندگی اش در دوران نوجوانی یا کودکی .
مادرم گاهی که خون می خورد
و رنگین چهره بود
در این جمله چند آرایه ی کنایی ی زیبا می بینیم
خون خوردن کنایه از حرص خوردن است
رنگین چهره بودن یعنی چهره ی سرخ از عصبانیت
کنایه از خشمگین بودن
خون مجازا حرص و اندوه
خط و نشان کشیدن جمله ای کنایی است از قدیم
یعنی تهدید کردن
حجت را تمام کردن .
اما من در زیر بارش
در کنارش خسته بودم
مرجع ضمیر ش پدر می باشد
یعنی من در زیر باری که پدر بر دوشم می گذاشت
و در کنار او حرکت می کردم بسیار خسته بودم
که شاعر در جملات بعد توضیح بیشتری می دهد .
پدر هر بامداد می گفت
بیا ای کوله ی مرجون
کوله ی مرجون با توجه به توضیح خود شاعر استعاره از پسر می باشد
یعنی پدر آنقدر عاری از عاطفه می باشد که پسر خود را نیز اینگونه صدا می زند .
زود باش چسبو بوئمی
این جمله جمله ی امری است یعنی بجنب عجله کن
تنگی وقت کنایه از نبود وقت و کمبود وقت می باشد
رو کرم و مرتضی را کن خبر
در کومه هاشان ای پسر
یعنی برو و کمک بیاور باز این جملات جملات امری است که نشان از روح سلطه جوی پدر دارد .
چشم نداری تا ببینی
این همه بر خاک افتاده سپیدار
باز هم آرایه ی کنایه
چشم نداری کنایه از کوری و بی توجهی
البته در این جملات این معنا را دارد
و در بعضی جملات دیگر چشم نداشتن کنایه از حسودی می باشد .
در این چند خط اخیر شاعر از محنت و رنج های کودکی تصویری روشن به
مخاطب را ارائه می دهد که تماما نشان از بی عاطفه گی می باشد
و در ادامه
دوباره جملات وصفی و روایی می بینیم
و تا اینجا
که نفرین بر تبر
جمله ی دعایی است .
یعنی شاعر مقصر اصلی را تبر می داند که از سپیدار جان می گیرد
و رنج را متحمل می کند .
جان گرفتن یا جان ستاندن کنایه از کشتن می باشد .
در آخر شاعر اینگونه عنوان می کند
که دیگر چرا این همه رنج و عذاب
؟آیا بهتر نیست که در شبی طعمه گرگان شوی و از این همه عذاب و محنت با مردن خلاص شوی ؟
گفته های او در ذهن کودک شاعر آن زمان درست و راست میآمد
چون دیگر جای عذاب و سختی نمانده است یعنی مرگ بهتر از زندگی اینچنین مشقت باری است .
شاعر در این شعر به شجاعت مادر خویش نیز اشاره کرده و او را زنی محکم و صبور نمایان می کند.
در جمله ی
بیا ای کوله ی مرجون
زود باش چسبو بوپمی
آرایه ی پارادوکس یا همان تناقض وجود داره
با اینکه پدر اورا
کوله مرجون خطاب می کنه
در آخر جمله به او بابا می گوید
که همان بابایی خودمان است .
پسرم بابا که نشان از عطوفت می باشد و مهر
از یک جهت بی عاطفگی
و از جهت دیگر عطوفت
که منجر به تناقض زیبایی شده است .
بسیار زیبا و پر معنا بود استاد عزیز
امید بر اینکه جسارت من را ببخشید .
شاد و پیروز باش
در ادامه: کامنت قبلی:2
حال بررسی قطعه به قطعه شعر ..
قطعه اول شعر خوب همان طور که بیان گردید به
خاطر این آورده شده که کل منظور شاعر همان پدر
سالاری، پشتیبان شخصی خاص ، عدم بودن این
دو و مشکلات ناشی را با کنایه بیان گردیده و
تا حدی در این مقوله شاعر شدتی به خرج داده که
شاید تجربه شخصی داشته و یا شاید هم یک حس
خلاقانه بوده و به خاطر همین برداشت آزاد می گردد ..
بخش دو م شعر که در نمایش نامه به عنوان خط اول
غافل کننده ی سکانس ( معنی اصطلاح لاتینش)
می شناسیم از خود شاعر به عنوان نقال داستان از
اوضاعش شروع می کند و تا وقتی که صاحب
خرکدار وارد شعر میگردد ادامه می دهد .. در این
قطعه شاعر درد و رنجی بر خود تحمیل شده می
داند که با وجود پشتیبانی به نام پدر، زندگی
همچنان سخت و آزار دهنده است که با بیان تصویر
ی از آن اطراف با افتادن سپیدار ، مردن بید ها و صدا
زدن دو نفر دیگری که خود در شعر رنجور معنا شده
اند ، شاعر قصد دارد تا حدی فضای سختی را
نمایان کند و بعد به نظر من زیباترین ، ماندگارترین و
سمبولیک ترین قطعه این حماسه ی زندگی قطعه
پایانی شعر است که با حضور خرکدار کلید می خورد
که با استفاده از کلمه خر با نماد رنج کشیده و کارد
به عنوان خلاصی دهنده و نیز تبر و سپیدار به عنوان
مقصر ماجرا نوبتی وارد معرکه می شوند، گرگان و
شکنجه هم نقش جالبی دارند که در قسمت قبلی
این قطعه ، برداشت گذاری شد و به علت بعضی
مسائل معنای این قسمت خیلی قابل پرده برداری
نیست و بهتر است هر کسی برداشت معنایی خود
را محفوظ بدارد و من فقط سعی کردم برداشت های
ظاهری را از این شعر در فهم حقیرانه ی خود به
زبان بیاورم و امیدوارم استاد ترکمان عزیز قصورات
بنده رو به چشم ببخش و درس پس دادن بنگرند ..
بسیار لذت بردم استاد عزیز جناب ترکمان گرانقدر
دانایی شما همیشه قابل تحسین و تبریک است ..
پاینده و شاد باشین و بمانین
..........
مازیار نظر بیگی
بازهم سلام استاد گران قدر ودوست داشتنی
من وبلاگ شما را دیدم وبه خودم لنک کردم
استاد محترم
کاش انسان ازنقاب خود جدا می بود
تاشود معلوم چه سری در خفا دارد
واشعار دل انگیز شما را چند بارمطالعه کردم
بارباراین کار راانجام دادم تاشاید بتوانم
از اندیشه هایت فیض ببرم
استاد محترم من به کمک شما ضرورت دارم
دراین جا انسان های مثل اطراف شما هست به من کمک نمی کنند
من می خواهم نظرتان را در مورد اشعار بدانم رک وپست کننده بگو وراه نمایی یم کن منتظر نظرتان هستم ودیگر اساتید که باشما هم نظر هستند
موسوی