ایستاده
تقطیر شدم!
و پروبالت دادم
گفتم:
محدودهِ پروازت تا ماه است
تو اما
فریب سیاه چاله را خوردی
هوس طرهِ خورشید نمودی!
گفتم طناب را پاره کن
تا زمین راهی نیست!
فاصله ات با زمین
اندازهِ کوتوله ای ست
که در گلویت زندانی ست!
گفتم
برای بازگشت تا آزادی
راهی نیست
اعتماد کن!
ولی تو دیگر خدا را
به خود فروخته
و یخ زده بودی!
آهِ خورشید تورا خواهد گرفت!
پروبالم را خواهم چید
پروبالم را خواهم چید!...
متاسفم!
* * * * *
پژواره
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار
خواندم و استفاده کردم
با تقدیم احترام فراوان
شاد باشید و برقرار
سلام استاد
با تمام بند بندهای ان ارتباط برقرار کردم این است شعر زیبا که برخواسته از احساسات قلبی و شهودی یک شاعر است
تقطیر شدن گوینده همانند قطره های آب.. مفهوم عمیقی دارد که به راستی من متوجه مفهوم عمقی آن نشدم... شاعر مخاطب درون شعر را به سوی آزادی فرا خوانده... من به تو برو بال دادم.. و محدوده ای فرا ذهن به مخاطبش اراءه کرده محدوده ای تا ماه.. چقدر شاعر روشن فکر است.. این شاعر نوعی پرداخت ذهنی از خود به مخاطبان خارج از شعر داده است..پاره کردن طناب.. فاصله تا زمین.. اندازه ی کوچک همه این ها پیام های درونی شعر است که شاعر برای بیان احساسات نگران خود آن ها را در قالب شعرش پیاده کرده نوعی ارگانیک پیچیده به ساختار شعر بخشیده... گوینده هم کاراکتر درون شعر و هم مخاطبان برون از مرز شعرش را به سوی آزادی هدایت می کند آزادی که به آن اعتماد کامل دارد اما همین جا احساس شاعر دلواپس است اما هنوز امید دارد.. در انتها نگاه شعر تغییر می کند تا کنون مخاطب تصویر مثبتی از احساس گوینده در ذهنش داشته اما در انتهای شعر همه چیز تغییر می کند با چیدن پر و بال شاعر.. شاعر خود را به پرنده ای تشبیه کرده پرنده ای برای پرواز و رهایی که خود می گوید دیگر پرو بالی نماده و با آوردن واژه ی متاسفانه رویکردهای ذهنی مخاطب به درون مایه ی شعر به صورتی سرکوب شده باقی نگه میدارد شاید خواننده دوست داشت بشنود خوشبختانه.... انتهای شعر با حالتی غمگین تلنگری است به ذهن مخاطب
درود بر اندیشه هایتان
سلام جناب ترکمان عزیز
شعرتان را دوباره خواندم و آفرین گفتم
شعری است زیبا و نیازمند نقد و واگشایی بیشتر
..........
چنگ به گیسوان او
سلام بی جواب را
چرا نصیب بنده کرد؟!
عروج سمت عرشیان
خنده به ریش فرشیان
چگونه مرده زنده کرد!!!
شادیتان ما را کافی است
شاد باشید و شاعر بمانید
درود بر شما
حق یار و همراه و نگهدارتان
با تقدیم یاس های سپید و شقایق های سرخ و بنفشه های رنگارنگ
آهِ خورشید توراخواهدگرفت!؟
خورشید
سلام استاد عزیزم
هر چه از سروده های بی نظیر شما تعریف نم کم است
بی نهایت دوستتان دارم
سلام اقای ترکمان ممنونم از این که یاد اوری کردین داداش حتما شرمنده ام قصدی نداشتم موفق باشید و پاینده
سلام اقای ترکمان اقا ممنونم از این که به من گفتین من قصدی نداشتم از این شعر خوشم اومده بود فقط همین حتما از این به بعد نام شاعرشو مینویسم باز هم ممنون برادری کم نشه
سلام به شما استاد عزیزم
بسیار ممنون بابت لطفی که نسبت به آثار ضعیف بنده داشتید
------
سیب،
جاذبه ی هوس آلودی است
دیرین!!
آونگی است شوم!
بر مردُمَکانِ حریصِ اجدادِ من!!
نیوتن،
فقط رازِ کهنه ای را فاش کرد!!
-------------------------------------
لذت بردم
واقعا لذت بردم !!
پایدار باشید
با سلام
سلام .استاد من هم امدم .شعرتان را خواندم .و لذت بردم اگه دوست داشتید بنده را هم لینک کنید
سلام....خیلی قشنگ بود.....ممنون که سر زدین
آهِ خورشید توراخواهد گرفت!
بی نهایت سپاسگزارم.که بمن سر زدید در آوای دل استاد ..///
به گرانمایه استاد منت بر من گذارید بر من نا شاعر
افسانه لیلی ...
لیلی پیراهن گلدارش را
در آفتاب زلال تاریخ پهن کرده است
که خشک شود در شعر و باد
تا بپوشاند حجم تن عاشقش را
در حضور نور
و به قصه های شبانه مجنون
به روایت ماه گوش کند
مجنون حرفهای تازه دارد برای گفتن
سخنانی بکر و ناگفته از دل دیوانه اش
و لیلی گوشی شنوا
و قلبی سرشار از پرستیدن
فضا را میکاوم در پی عاشقانه ها
پر است از حرفهای ناگفته که گفته شد
قلب پاک مجنونست به عزا نشسته در جدایی
نام بینهایت لیلی ست نوشته بر دیوان مجنون
لیلی باران باران غزل می بارد
مجنون ناله ناله دلتنگی میخواند
صدای ترانه را میشنوی؟
از عشق تو میمیرم
از عشق من میمیری
نام تو نوشته برآب
نام من نوشته بر باد
اپریل 13 / 2011 م/ شیدا ...///
اینبار با زلالهایی عارفانه به روزیم
با سلام و احترام بر خدمت شما زحمتکش گرامی و همراه زلالدل
سپاس بیکران آفریدگار مهربان را که از کلام گهربار و احساس جوشانتان می نوشیم و مکرر محظوظ لحظاتی سبحان در سایه ی زحمات ارزشمندتان می گردیم.
با چهار زلال عرفانی از چهار شاعر عزیز ( فخار،لولی وش،عارفی،بیلوردی) به روز و منتظر چشیدن نظراتیم. قلمتان به روی چشم.
و یک خبر:
آدرس جدید وبلاگ اختصاصی شعر زلال این است:
www.sherezolal101.blogfa.com
لذا دوستان عزیزی که شعر زلال قبلی (www.sherezolal100.blogfa.com ) را لینک فرموده اند، خواهشمند است نسبت به اصلاح لینک اقدام فرمایند.
و بزرگوارانی هم که لینک نفرموده اند و میل بر تبادل لینک دارند، آگاهمان فرمایند.
با تشکر
سلام استاد
لذت میبرم همیشه از اخلاق ، منش، و نوشته های شما
سلام!
«کتاب، تحفۀ ماندگار» در وبلاگ حرف دل بروز شد. اگر جالب بود، به دوستان تان معرفی کنید.
میگم نکنه شما همون صاحب درخور باشینو .... خدا داند !
خوب حالا عصبانی نشید ... فقط یک حدس بود
سلام اتفاقا صاحب درخور حرف های خوبی می زند! از او خوشم میاد!
آدم مستقل و با نزاکتی است...
ولی شما مرا یاد یک دوست می اندازید که یا سلام نمی کند! یا گاهی در آخر کامنت خود سلام می کند!!
البته برای افرادی خاص...!
ممنونم باز هم سر بزن انگار خیلی نزدیک و آشنایی!؟
ببخسید بلاگ اسکای شکلک مورد علاقه شما را ندارد!!!
خب سلاااام ... اینکه من کی هستم ک کار خیلی سختی نیست فهمیدنش
ولی من همیشه سلاااام میکنم .... مگر در مواقعی ک عجله داشته باشم برای فهمیدن موضوعاتی بس مهم
آره متاسفانه =)) این اسمایل رو بلاگفا هم نداره ....
فعلن ک در ب در دنبالش میگردم امیدوارم پیداش کنم
سلام ممنونم دوست خوبم حالا گرفتم
گل گل گل.
ببخشید اینجا نه گل دارد و نه پروانه و نه پرستو و اسمایل...
کاشکی داشتم روانی با دلی.
تا خلیل آسا به قربانت کنم...
بی روانم
دل گریخته از قفس!
دل اگر زندانی ی این سینه بود؛
روُ به کعبه خون از او می ریختم!
تا کنم دیِنم ادا ای قبله گاه!
آه...!
آهِ خورشید آنها را خواهد گرفت!؟
پژواره
با سلام و درود
شعر بسیار زیبا و اندیشمندانه و عارفانه ای را در میان استعاره و تصویر سازی زیبایی که نشان از قوه تخیل و تصویر پردازی شاعرش را دارد خواندم.
و تنها برداشتم را به شکل توضیح و تفسیری بیان می کنم:
این جسم مادی (انسان) من سوخت و پیر شد و به مرور تو (نفس، هوس) پر و بال گرفتی!
به تو می گفتم که محدوده ی پروازت تا ماه است برای رسیدن به کمال! ولی تو فریب این سیاه چاله ها را خوردی! ظریفانه با اشاره به سیاه چاله های هوایی برای رسیدن به عمق فضا و در این جا رسیدن به خورشیدی که از آن تعبیری منفی شده (آرزوهای مادی بشر که همیشه در دلش روشن است و با تابشش او را به سوی خود می خواند) از گمراهی ها و تاریکیهای دل سخن می گوید و خواستی که به خورشید آرزوهایت برسی.
گفتم طناب آمال را پاره کن و از این راهی که در پیش گرفته ای، تا خورشید، برگرد و اگر برگردی فاصله ات تا زمین چیزی نیست، تا همین جسم و آدمیتت بی هوسهای بلند پروازانه که باعث گمراهی است! کوتو له هم اشاره ظریف و زیبایی است. یکی از دوستان تعبیر زیبایی کرده بود که من نشنیده بودم. کوتو له های فضایی! اگر چنین باشد و شاعر با اطلاع از آن گفته، نشان می دهد که شاعر اطلاعات خوبی دارد! و از نظر من هم خواسته اشاره ای به شیطان داشته باشد چرا که در نصویر سازی ها از جن و شیطان بسیار داشته ایم که به صورت کوتوله ای تصویر شده! و نیز شاید هم به بغض اشاره دارد. گلوله ی بغض که در گلو زندانی است و اگر بترکد، کار تمام است و همان فاصله اندک را نشان می دهد که با بازگشت تو تا آزادی راهی نیست
اما تو(یِ نفس) خدا را فروخته بودی و در پی خود بودی. و در این افکار و آمال منجمد شده بودی + توضیحی که دوستمان دادند در مورد دنباله های ستاره دنباله دار که دنباله ها یخ زده اند. و اشاره ای است زیبا که ارتباط عمودی را در تصویر سازی ظاهری و هم مفهوم عمقی و نیز معنایی در نمادیت یخ، را به خوبی برقرار می کند. چرا که در فضا در راه رسیدن به همان خورشید جاهایی است که این" تقطیر شده" و بخار آب اگر به آن راه پیدا کند یخ خواهد زد. و یخ زدن این نفس هم خبر از انجماد فکر و گمراهی دارد و... و سپس می گوید: آهِ خورشید تو را خواهد گرفت!!
که این خورشید دوم معنای مثبت دارد و به خورشید هدایت و سعادت اشاره دارد و به نوعی به خدا!
و سپس می گوید: پرو بالم را خواهم چید. یعنی جلو این هوس و نفس حیوانی و آمال و آرزو ها را خواهم گرفت تا راهم به سوی سعادت باز شود. و عاقبتم چنین نشود. و این تأسف آخر بیجا نیست چرا که دارد به نفس خود می گوید: متأسفم نمی توانم خواسته ات را برآورده کنم....
استعاره، جان بخشی، پارادکس و ایهام معنایی از شاخصه های شعر است
دستمریزاد گل گل گل گل گل
سلام.
کمی از برداشت خودم :
به نظرم تقطیر شد با بر و بال دادن و بالا رقتن یه معنی تضادی داره بین شاعر و مخاطب شعر ، تقطیر شدن نوعی میعان هست و طبیعتا نوعی فرود و پایین اومدن میشه در نظر گرفت(گاز به مایع)
برداشت من از تقطیر شدن سوختن هست (پایین اومدن) برای ساختن (پر و بال دادن) هست
بالا رفتن هم به زیبایی نشان داده شده تا ماه بالا رفتن که خود ماه نماد زیبایی و کمال هست و از یک جبهه ی دیگه دور نشدن زیاد و دلبستگی شاعر رو نشون میده
سیاه چاله ها هم نمادی از راه کج و بیراهه در راستای عروج معشوق
طره ی(فکر کنم نوشتارش بدین صورت هست) خورشیدی هم هوس ها و تمایلات رو نشون میده که خودشون رو زیبا نشون میدن و شاعر از مخاطبش می خواد که رهایی پیدا کنه...
فاصله ی کوتوله ای ترکیب ناب و بکری هست که خیلی زیبا بیان شده
کوتوله نوعی جرم اسمانی هست که ارتباط عمودی قوی برقرار می کنه
و معنی نزدیک بودن میده
در این جا ما یخ زدن رو داریم که معنی جمود و سرد و افسرده شدن رو میده و به نظرم خورشیدی که اول داریم با خورشید دوم متفاوت هست !
(یک نکته جالب هم این هست که ستاره های دنباله دار ها ذرات یخ زده هستند که در اثر گرمای خورشید می سوزند و نمایان می شوند که مخاطب شعر شاید به این دنباله تشبیه شده باشه!)
سلام عزیز خدا" دوست خوب و متین
قطره دلش دریا میخواست " همش از خدا میخواست تا که به دریا برسه" به دریا که رسید " بوی دریا رو که دید گفت خدا " بزرگتر از دریا که نیست؟!!
قطره از دریا جدا شد " در دل ناز محمد بنشست " اشک شد از دیدگانش بچکید" از خدا ندا رسید: بزرگتر از دریا شدی !!!
یاد داستان اون صخره نورد افتادم که قلاب های طنابش یکی یکی ول شد و او از خدا کمک خواست .... و خدا کمک کرد.. ولی در آخر باورش را از دست داد و در چند سانتی متری زمین یخ زد و مرد
دوست خوبم از تماشای مستندی به این زیبایی سیر نشدم
سفره دلت پر برکت و خانه دلت آبادان
سلام
بدون توجه به نظر دوستان برداشت خودم را مینویسم:ایستاده سقوط کردم ........درحالیکه مسلط بودم سقوط کردم از این به بعدشاعر خودش را جای مخاطب قرار میدهدپروبالی تا محدوده ای مشخص برای پرواز به تو دادم اما تو پیشتر رفتی واسیر سیاهچاله شدی سیاهچاله ایهام دارد ۱ سیاهچاله ی فضایی ۲ همان سیاهچاله زندان چون خطا رفتی وبیشتر از محدوده ی معین پریدی گرفتار زندان شدی
کوتوله ی در گلو بغضی بزرگ است بغضت را رها کن تا به زمین میان مردم بازگردی
گفتم تا آزادی راهی نیست اما تو سکوت کرده بودی وبه خاطر خودت خدارا از یاد برده بودی چون دنباله دار یخ زده ای که ازکنار خورشید بگذرد ازکنار حقیقت گذشتی وروزی حقیقت مرا مجازات خواهد کرد که به سادگی از کنار آن گذشتم