جوانی ام
با کشیدنِ نازِ گلِ یخ آب
کاهلی ام
در داغِ گلِ حسرت کباب شد!
نه شرشر آب
پردهِ گوشی را مجاب کرد
بوی کباب
نه مشامی را بی تاب!
* * * * *
شب با شال حالِ مرا
به دارِ زوال می آویزد
در خوابِ آشفتهِ آمال
تا بی خیال چالم کند!
* * * * *
اقبال قالم گذاشت!
دلم را قلم نیش زد!
برق دندان
تا بر بی رنگم کشد!
* * * * *
زمستان
پارتیِ شبانه بر پا کن!
پوستم بکن
پارگیِ کلاهت بپوشان!
خونم بجوشان
گوشتم بسوزان
و با استخوانم قفسی
ساز برای روح سرکشم!
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^