اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
درباره من
هشدار! التزام به رعایت حقوق معنوی آثار:کلیه متونِ ادبی و اشعار نوشته شده در این وبلاگ،ثبت در شناسنامه ادبی و زیر نظر انجمنهای ادبی میباشد.لذا هرگونه سرقت و کپی برداری از اثار، بدون ذکر نام نویسنده،ممنوع،قابل شناسایی و پی گرد خواهد بود.استفاده ادبی از آثار با ذکر نام سراینده، بلامانع
است...
شعر، تاریخِ تحریف نشدهِ ملت هاست،
وَ قالب شعر من قلب مردم است.
- من -
شاعرِ هزارهِ بیم، و آرزوهای پیرم
که " درد " اگر نداشته باشم
جنازه ام سرد میشود،
روحم خبیث.
دلم را وَ اگر هزار بار بلرزانند،
جگر از چشم می چکم،
قلم اما از دست نخواهم افتاد.
محمد ترکمان(پژواره)
دامنه زاگرس قلعه قباد، زادگاه رویایی من...
ادامه...
من، از او که دستم می زند کتفم از ورا می بندد اشک با دستارِ ابلق می گیرد سرم را در بازار کالا بالا می برد؛ تا مزارم را دست اندازد! بیمناکم و بسیار بیزار!
نفس زمین آلوده است دلم مهتاب می خواهد! * * * * * - پژواره - ^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
چه سرگردان است این عشق که باید نشانی اش را از کوچه های بن بست گرفت چه حدیثی است عشق که نمی پوسد و افسرده نیست حتی آن هنگام که از آسمان به خانه آوار شود
چه سرگردان است این عشق
که باید نشانی اش را
از کوچه های بن بست گرفت
چه حدیثی است عشق
که نمی پوسد و افسرده نیست
حتی آن هنگام
که از آسمان به خانه آوار
شود
دیوانه ام
درود بزرگوار
خرسند خواهم بود هر از گاهی چشم بر این باریکه آب نه چندان
زلال و گوارا من بشویی.باشد تا بیاموزیم
دست ایزدی همراهت.
درود استادم
جدا که نفس زمین
آلوده است؛
من هم دلم مهتاب، می خواهد
همیشه بتابید به مهر