بر این چمنزارِ پیر
آفتاب
چه غمگنانه می نَظرَد!
من، به ردِ اشک هایش
بوسه می زنم
از دلم لاله می روید!
هست یادم همه
روی یک پرچین
بال می بستیم
دانه می چیدیم...
همراه هم
پر می کشیدیم
- تنها -
می گریستیم!
می خندیدیم
دسته
دسته می رقصیدیم...
اینک
بر پیشانی می نوازم!
سپس
سنگینیِ سرم
به شرق و غرب
سرک می کشد
وَ آهی
که راهی نمی یابد
تا از نهادِ خورشید بر آید!
یک دستم به میان
دیگرم
دست به عصاست!
گویی آهِ خورشید
مرا
نیز گرفته است!
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
سلام استاد ارجمند
شعر با احساس و غمینی ست
والبته با محتوا وناب
باز هم آموختم
ممنون