دلم الهی!
" منقلِ " درد هایی ست
که لایه لایه پیر می شوند
تحلیل اما نمی روند!
صبر کنی اگر دمار
از " دایرهِ " بی دردان عالم
" در" می آورم!...
ای دردمند مردِ شرقی!
با من بگو
دلت از قهرِ کدام
قبیله پُر است
تا پشت به قبله
قیمه قیمه
وَ قیامتم را
به لقایش بخشم!...
* * * * *
با خواهشِ "خورشید "
خاموش شدم
- ماه - اما
خوابم را بر آشفت!
چالش های زمین
شاهد است!...
* * * * *
پ.ن:
امان از
چشم تنگ!
بادام را اما
دوست دارم!
* * * * *
< - پژواره - ><
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
این دل از شعر شما شورش گرفت
شادمان شد شعله از نورش گرفت
قلمتان روان وروانتان شادمان
اندیشه هایتان بلند وبلندی هایتان سبز
نگاهتان اسمانی واسمانتان آبی
سلام و درود
خوشحال میشم وب سایت ما قدمگاه زیب اندیشانی چون شما باشد
امیدوارم که مرغ امیدتان همیشه به پرواز وقناری دلتان همیشه به اواز باشد
ونگاهتان پیوسته به یکتای ناز
سلام.
ممنون به پیوندهای روزانه + شدید.
با سلام
با پستی جدید به روزم:
چند نکته ای درباره ی فیلم(آرگو)
اگر فیلم را دیدین دوست دارم نظر شما را هم بدونم
بدرود
درود استاد
زیبایی و قداست سروده یک طرف...
پی نوشت نیز به تنهایی....دنیایی حرف و دلتنگی داشت.
مرور کلامتان ....داغ دل را بار دیگر تازه می کند.....
پاینده باشید
و قلمتان همیشه سبز و نویسا