مرا کجای آن چشم ها
گم کرده ای
که با لب هایم پیدا
نمی شوی!
دیگر - چرا مرا -
- با - بهارِ ابروانت
نمی خوانی؟
در تابستانِ دلت
- تا - استحاله شوم.!.
- من - کِه
گیوِ بی چُون وَ چرایِ ماهت
نترسکِ مترسِ
وَ نگاهت بودم؟...
* * * * *
در "ماکیاولِ" چشم هایت
لوییِ شانزدهم شدم!
می خواهم
کریم خانِ خانهِ - خود - باشم!
* * * * *
پ.ن:
هفتاد و دو " سر" را
در
هفت ثانیه گیج خوردم!
* * *
- ...... -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^