آن ور آب ها،
در هر - شهر -
" شعر "
می گفتم اگر،
نوبل
بر گردنم بود
اسکارم
مجسمه آزادی !
* * * *
" من "
بچه بدی نیستم !
برای شیر، خوب
- گریه - می کنم
برای بغل، خون !
* * * *
در ذهن خاک " من "
خاطره ای پاک شده ام
پلاکی یا، که خوانا نیست !
* * * *
- پژواره -