پایین
کمی از دو پنجره ی خیس
ایستاده سالها تابیدم...
از پای درآمدم دردا کِه درآن
دو آبگین
لحظه ایی - من - خدا ندیدم!...
اینک بیا بر
مخملِ سرد به دانس...
خارم
وقتی هیچ نمی روید!
* * * * *
تـو نگرانِ یادِ من نباش!
با باد من قرنهاست
عهدِ بردن بستـــه ام!
بوی آمدنِ تو را نیز
در غروبِ یک فــردا
بر مزارِ آفتاب
برگ برگ خواهد گریست!. . .
* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
سلامی به بلندای سکوت.
استاد گرانقدر،
مگر می شود دوست نداشت
شعری که به تمامی شعر است،
و قالبش دل مردم..
تدبیر ْ
چه دیر ْ
دست
بر ماشه بُرد ْ
-تا-
تیر ْ
بر شقیقهی ِ تقدیر ْ
شلیک شد..
وَ
تنهایی
آزاد ْ،
در پیلهی ِ تنهاییْ ،
و تنهایی
خود ْ
در بند ِ رؤیای ِ آزادی ِ تنها ْ
اسیـــرْ...
دست ِ تقدیر، با قبضهی ِ شکْ، اشکْ خون شلیک کرد ؟!
• آُستاد، خوشحالم که میخوانمتان..
نمیدانم ولی . . . این سروده ها را اینجا که میخوانم بیشتر می فهمم. . . .
/////
سپاس به وسعت دریا
سلام استاد و دوست خوب من خوشحالم که سعادت جضور در وب شما نصیبم شد و اینکه خوشحالتر اینکه افتخاردیدن شما نصیبم شد ممنون میشم به کلبه این حقیر هم سری بزنید
سلام بر شاعری که قالب شعرش قلب مردم است،
می دانید؟
شعر صدای درد مردمان است که در ذهن های آگاه خودنمایی می کند،
می دانم که می دانید.