غروب که سر می رسد
تنهایی ام دلش می گیرد
- وی - را کاش می شد
برداشت و رفت آنجا
که با غم نه صدای ستم
میدهد نه بوی تن آدمی!
* * * *
- پژواره -
... می روم!
این دنیا بیشتر
به بله قربانگو نیاز دارد آزاده
شهید ایستاده
سبز، تا شاعری شکل من!
... دور می شوم
هوشیاری ام را دیگر تا سرکوب
نکنند و
شهر دلم را، با حسادت آشوب!
* * * *
- پژواره -
" خواهم آمد "
تا سایه ها را هرس کنم عدالت را
استحاله!
پشت پلک های ارغوانی خواهم
ایستاد
از تار و پود رنگین کمان، سبدی
خواهم بافت پر از یاس سفید،
بر گسل ها باغی خواهم ساخت!
و در
آن، بذر زیتون خواهم کاشت...
- دوست خواهم داشت -
* * * *
- پژواره -
... زیبایی ام چرک کرده!
درد
دریچه دلم را دریدهِ. . .
امید به جانم نمی دمد!
از خاکسترم کنار نمی آید!
من، دردناکترین
" نماد" تاریخم...!
... کاش چاه های نفت
تمام می خشکیدند و
بی گناه - اشک -
از چهره ی این همه ماه!
زمین یا
یبوست می گرفت و
آل سعود
با آمریکا، بیماری وبا...!
* * * *
- پژواره -
... سینه ام را
غم اشغال
نمی کرد اگر
با چشم هایم
باران، حال!
به قناری ها
همه
اتاق خالی
می دادم " رو
در رو "
به هر گلوله
خون حلال!
* * * *
- پژواره -
- بی گناه - قلم را
من، وقتی زمین
می گذارم دلم را
به راه خود رها،
که
در حسرت ماه شدن
شبی،
با آهش کودکی هیچ
فلک را طلب نکند تر
و نگاهش
حال ملکی را منقلب!
* * * *
- پژواره -
هیچکس، گفت مرا
اینجا دوست
ندارد کاش بمیرم!
آن که پس از مرگ
عزیز میشود گفتم
ناهار در کوفه کباب
می دهد " شام "
با نقاب
به " مهتاب " عذاب!
* * * *
- پژواره -
کدام کرسی مجلس را
گفت
در اختیار داری با نام
کدام
و یا، مقام را در چنته؟
که تنها
درد مردم را تمام تو
به دندان می کشی و
- خسته - بی فرجام
بارشان را بر گرده...!
دلسوخته من هم
گفتم
یک - مردمم - نامرد!
که تا کانادا، سهمم را
مرده ایی
مثل تو به یغما برده!
* * * *
- پژواره -
... کاش
هنوز سنگی باقی بود!
دردم را با او تا در میان
می گذاشتم و تا روز حساب
سرم را بر سینه اش!
* * * *
- پژواره -
... با خود روزی آرزوها را
تمام به گور خواهم برد
و مرده ای
خوشبخت خواهم بود!
* * * *
- پژواره -
... با ریا، فردا
بر مزارم زاری
نکنید در سوگم
مرده خواری!
دستی امروز
به بارم
زنید سری یا
به تنهایی ام!
* * * *
- پژواره -
... تبم تنها
با صدای پای سکوت خاموش
می شود و دردم
در خلوت با تنهایی، فراموش!
* * * *
- پژواره -