غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

چند...

ای انزوا یک شب
 بردار می شوم
تو خوار!...
ای خار همه را
 ناز کشیدم
 غازی نصیبم نشد!
خواران هار شدند
 من زار !
 خدا را بخواهید!
نه - تا -
"  ایستاده "
سوی یار شوم!..

* * * * *
کرم
کرامت کن!
 خاک
 نسیان بگیر!
می خواهم
برخیزم...
مردن هم
عالمی دارد!

* * * * *
 نان !
 نانی که از چشمِ سرخِ  مادر
و پیشانیِ سردِ پدر می چکد!
تنور دیگر
هذیان نمی گوید!

* * * * *
 خواب !
خوابی که بوی رویا دهد
 گرگ ها را می شَمَرم
سگم هرز نمی رود!

* * * * *
^
^
^

به الههِ شعر
 که رستگار شدم !

* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

حسی سیال...

سپاس خدا را
که خانه ندارم!
داشتم اگر
دیواری کوتاه تر
 از دیوارِ من نبود!

* * * * *
شب  است و تب
 اجاق
روشن کرده است!
با لاشهِ نحیف
 می رقصم...
بقایای من تا سحر
نیم مشت
خاکستر هم نمی شود!

* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

مَُِهر...

مهرت را
 بر گوشِ بی لاله ام
 آویخته
 از خیالت عالمی
 ساخته ام
 سیال...
برای شب هایِ بی هلالم!

* * * * *
- پژواره -
_____
برای < سرخوش پارسا >