. - پژواره -
نمی شوی لختی،
سکوت
جهاد اکبر است
تنهایی
مدینه ی فاضله !
.
.
.
.
.
" فقر "
بی شرمانه ترین
تصویریست
که چهره دنیا را
زشت کرده
دل خد را خون!
- سیب - را وگرنه
همه می بینند!
با من مردی اگر،
بیا
شبی درد بکش!
* * * *
- پژواره -
دنیا
گاه در دلی کوچک
بزرگ می شود؛
سینه یک کودک
که نان بی روغنش را
با سگی تنها
قسمت می کند...
* * * *
- پژواره -
غم مردم را زیاد
خورده ام!
حلالم نکردند اگر،
جای فقرا
دردم کشند!
و بر مزارم کنند:
این مرد وقتی
مرد
بدن نداشت!
* * * *
- پژواره -
شاعری
تنها کتاب داری نیست!
خرد، ایستاده، خراب
به پای مردم دردکشیده
کباب
و چکه چکه آب شدی اگر،
شاعری!
* * * *
- پژواره -
که می داند که
من
با شعرم هزار و
یک شب خراب
می شوم
شمع شمع آب؟
ستم دیده یتیم
دل کودکی را تا
آباد کنم به آرزو
نرسیده
روح پدری را شاد!
* * * *
- پژواره -
... آرزو،
بویی ست خوش
که با بینی ما
بیگانه است - بهتر از ما -
با هرچه
" نمی دانم " همخانه!
* * * *
- پژواره -
سرنوشت مرا
کسانی
رقم می زنند
که نه غم
دارند از دنیا
نه چیزی کم!
* * * *
- پژواره -
زنده که بودم
خمی یکی
در آغوشم نمرد!
اینک همه اما
از گرده مرده ام
پایین نمی آیند!
* * * *
- پژواره -
افسوس که ندارمش!
وقتی هم داشتمش،
نداشته هایم را
به رخم می کشید
زخم هایم، به نیش!
* * * *
- پژواره -
... با کوله ای رنج
برای مردم مردانه
عمری درد کشیدم،
بر گرده از - مرده -
جز خنجر ندیدم !
* * * *
- پژواره -
نگرانم و دست خودم هم نیست،
مردم می گویند: افسردگی دارم!
اما من همیشه نگران همین مردمم!
* * * *
- پژواره -
شکسته
میان من وُ این " پنجره "
رازی پنهان است
که تنها دیوار می داند
با چناری کهِ دیگر، نیست !
.
.
.
^ ^ ^ ^
نفرین به باد !
که هم چتر را برد
هم باران !
بی صدا، هم مرا...
^ ^ ^ ^
بی تو این آبادی
شادی ندارد
بی من، آزادی !!!
* * * *
- پژواره -
... تو که نه دل
به راه می دهی
نه گل به آب !
بگو لابد به باد
بیا موهایم
گرسنه خاکسترند
چشم هایم
خمار خواب !!!
* * * *
- پژواره -
او آواره من بود
من بیچاره او
نه او به من رسید
نه من، به آرزو !
* * * *
منتظر
مژگانم را برف گرفته
بی امان چشمانم را
باران به حرف !
بر دریا، ماه خود را
تنها یک بار
می نگریست اگر،
رفته سرافکنده
دیگر بر نمی گشت !
* * * *
- پژواره -
_______
نقد در بخش نظرات
... تن
به خاک نمی دهم
تا نگاهم می کنی،
دل نه به " هوا "
در آغوشت وقتی
به خدا می رسم !
* * * *
- پژواره -
دلم هیچ راهی نرفت
جز راه خدا،
سعادت بشرّ
وقتی رسالت قلمم بود
باغ بی غم، مقصدم !
* * * *
- پژواره -
با کمی جگر
بشر نیم جو آدم بود اگر،
نه دغدغه گندم داشت
در تمام زندگی، نه اشتباه چندم !
* * * *
- پژواره -
... آی مردم شهر !
با حسد از جهل بشرّ
مردم اگر، بر مزارم کنید
این مرد دیگر نه درد دارد
بر گرده، نه کارد از نامرد !
.
.
.
* * * *
گاهی باید خاموش شد !
در تاریکی ی نبودنت تا اسطوره
شویُ
بر تارک تاریخ، بودنت شهره !
* * * *
- پژواره -
آن ور آب ها،
در هر - شهر -
" شعر "
می گفتم اگر،
نوبل
بر گردنم بود
اسکارم
مجسمه آزادی !
* * * *
" من "
بچه بدی نیستم !
برای شیر، خوب
- گریه - می کنم
برای بغل، خون !
* * * *
در ذهن خاک " من "
خاطره ای پاک شده ام
پلاکی یا، که خوانا نیست !
* * * *
- پژواره -
... داد !
به کدام شداد بریم
کهِ بهشت
از یاد - ما - رفتهِ !
بی فریاد نیم مشت
خاکستریم، بر باد !
* * * *
- پژواره -
با آینه دق تا ننشینی
عمری،
صدای نه شکست را
می فهمی
با سوختن نه معنای
ساختن را...
بی شمعدان غباری
دیر،
از دیوار آینه ایی که
نه می شود بازش
کردُ
عاشقانهِ، نهَ نازش !
* * * *
- پژواره -
... گاهی باید زمین خورد !
دمای دست ها را تا اندازه
گرفت ردی یا، از آدمیت !
.
.
.
= = = =
... دغدغه من غمی است
تنها که
بر چهره حقایق نشسته و
با قمه، دقی بر سینه ام !
* * * *
- پژواره -
* * * *
- پژواره -
نام آور شوی،
نخست خود را باید فروخت !
بی خبر یا خون باید ریخت !
چو - من -
سالها نه از دل خون خورد...
گمنام
تا در حاشیه شهری مرد !
* * * *
من، از رسانه ها دلگیرم !
کهِ فریادم را بایکوت !
رسالت شان آلوده
مقصدشان ترکستان است !
^ ^ ^ ^
پ.ن:
بیگناه، برای تمام مردمی
که در جهان سوم برگ برگ
طعمه باد سیاه می شوند !
و با سکوت، رسانه ها
به آنها خیانت می کنند...
_____
شرمسار
از روی پاییزم !
* * * *
- پژواره -