غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

پروانه ها، خواهند رقصید...

من
 باغبانی پیرم
که نهالی را در خزان
می نشانم!
کاش از بهار
نفسی باقی بود
تا عطرِ شکوفه هایش
هوش از سرم می برد!

من این آرزو را
به گور خواهم برد؟
و پروانه ها
از شهدِ شکوفه هایم
   سر مست
خواهند رقصید
 تولد دوبارهِ مرا
جشن
   خواهند گرفت!

  نه !
پروایی از زمستان
  ندارم بی امان
با پرچمی سرخ او را
به اسارت خواهم گرفت!

تولدم
 اجتناب ناپذیر ست!
در پردهِ ابهام زمان!
وَ آرزویی
 که جاودان خواهد ماند!...

* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
نظرات 1 + ارسال نظر
مازیار نظر بیگی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:48



سلام خدمت همه ی دوستان عزیز و گرانقدر

قصد دارم در این مطلب نقدی کوتاه و مفید بر شعر "پروانه ها خواهند رقصید" جناب محمد ترکمان(پژواره) داشته باشم و امیدوارم مورد توجه شما دوستان قرار گیرد..



ابتدا شعر را با هم می خوانیم:



من باغبانی پیرم،
که نهالی را در خزان
می نشانم!

کاش از بهار
نفسی باقی بود،
تا عطرِ شکوفه هایش
هوش از سرم می بُرد.

من این آرزو را
به گور خواهم بُرد!
و پروانه ها
از شهدِ شکوفه هایم
سرمست خواهند رقصید!
و تولد دوباره ی مرا
جشن خواهند گرفت.

نه!
پروایی از زمستان ندارم!
بی امان
با پرچمی سرخ او را
به اسارت خواهم گرفت!؟

تولدم، اجتناب ناپذیر ست،
در پرده ی ابهام زمان!!!

و آرزویی که جاودان
خواهد ماند!...





..در شعر سپید سه اصل "باید" رعایت شود :


1) ابتدا ریتم و آهنگ است که باید تا انتهای شعر قفل کلامی یا سکته تلفظی در خوانش شعر پیش نیاید ، این قضیه از کنار هم قرار گرفتن کلماتی که با حروف بد گویا و سنگین تشکیل می شود ، به وجود می آید ، به عنوان مثال "قاضی دزد گرسنه را اسیر چنگال زندان بان میکند" از لحاظ تلفظی هیچ نکته ی مثبت شعری ندارد ، ولی "صدای صداقت، ساز صبور قلبم است" از لحاظ ریتم تلفظی از درجه بالایی برخوردار است ، نوعی دیگر از این مشکل تنافر آوایی بعضی از حروف است که به تلفظ شعر صدمه می زند ، باید در به کار بردن حروف و کلمات دقت بالایی به خرج داد و فرق بین نثر و شعر سپید در همین حسن سلیقه است ، با به کار بردن قافیه های درونی هم می توان به آهنگ شعر کمک کرد ، البته در شعر سپید بر خلاف قالب های کلاسیک و حتی نیمایی، باید در این قضیه بسیار محتاط بود چون شعر سپید قافیه مصنوعی لازم ندارد و در واقع قافیه در شعر سپید رمزگونه وارد می شود و تاثیر خودش را می گذارد ، اگر در قافیه ها احتیاط نکنیم شعر سپید که وزن ندارد بسیار مختل خواهد شد و قافیه ها هیچ کمکی به روند شعر نخواهند کرد ، قافیه ها در شعر سپید از جنس خاصی ست که به آهنگ درونی یا قافیه درونی نامگذاری می شود ، روشی ساده برای فهمیدن اینکه شعر روان است یا نه به دو صورت می باشد ، شعر را با صدای بلند بخوانیم و نباید لکنت یا توقف داشته باشیم و یا اینکه از شخصی بخواهیم شعر را بخواند و او نیز نباید مکث کند و قفل آوایی به خصوص در قسمت مصوت ها داشته باشد ..

حال در شعر جناب ترکمان رد پای این قضیه را بررسی می کنیم ، در شعر تنافر آوایی به چشم نمی خورد ، حروف و کلمات پارسی خوبی به کار برده شده ، ترکیباتی مثل شهد شکوفه ها از لحاظ تلفظی عالی هستند ، کلماتی مثل خزان ، زمستان ، جاودان و زمان ، قافیه درونی شعر است که به آهنگ و یک نوایی شعر کمک می کند ، سبک جناب ترکمان دارای آهنگ درونی ست و این برای روان خوندن شعر کافی ست و من تا جایی که اشعار ایشان رو خوندم از روان بود بهره بردند ولی آهنگ ظاهری کم است و ایشان خود نیز در جریان این مسئله هستند و به هر حال آهنگ ظاهری بیشتر به تکنیک های فردی بر می گردد و استفاده نکردن از آن برای شعر ایرادی به همراه نمی آورد ، البته این شعر جناب ترکمان از لحاظ آهنگ بیرونی هم تا حدی موفق بوده و ذکر این نکته اهمیت دارد که هر شاعری تکنیک های خود را دارد و در ادامه از این مورد شعر های جناب آقای ترکمان خواهم گفت ..



2) استفاده از استعاره که آرایه ادبی بسیار لذت بخشی ست و برای شعر سپید وجودش الزامی ست ، چون علاوه بر بار معنایی به ساختار و عمق شعر کمک خواهد کرد ، استعاره ها هم به چند نوع تقسیم می گردند که در اشعار عربی – ایرانی از دو نوع استعاره آشکار و مکنیه نام برده می شود ، ولی به نظر حقیر استعاره ها به سه گروه تقسیم می شود و در شعر فارسی این قضیه نمود بیشتری پیدا می کند به خصوص شعر امروز ، به هر حال تکنیک جناب ترکمان در همین آرایه قوت می گیرد ، ایشان در همه ی اشعارشون تا جایی که بنده مطالعه کردم از چند استعاره قوی استفاده کردند و به خصوص استعاره کنایه وار که یکی از استعاره های بسیار شیرین است . .. استعاره قوی شده ی تشبیه است ، در واقع استعاره مرحله ی بعد تشبیه است و ارزش شعری و ادبی بیشتری هم نسبت به پدیده ی قبل از خود دارد ، به هر روی تشبیه همجنس استعاره ست و در شعر وجودش لازم بوده و هست ..

حال در شعر جناب ترکمان به این قضیه می پردازم

شعر با یکی از بارزترین آرایه های ادبی شروع می گردد و آن هم همین استعاره هست ، در واقع در" من باغبانی پیرم که نهالی را در خران می نشانم " سه آرایه خوب وجود دارد که بهترین آن ها استعاره است ، شاعر به باغبانی پیر خود را متصل می کند ( تشبیه ) ، "پیر" قید با ویژگی زمان و حالت است که روحیه شاعر را نقاشی می کند ، نهال مجاز از آنچه است که شاعر قصد دارد آن را برای پرورش به دست های پرورش دهنده دهد ، اینجا چون در مورد شعر صحبت می کنیم پس نهال در واقع مجاز از شعر است، استعاره ای که از آن بحث کردیم در کلمه ی خزان پدیدار می گردد ، این استعاره از نوع تقریبا قدیمی ست و از استعاره های بسیار قوی و تک واژه ای ست ، خزان استعاره از فرسودگی ، ناتوانی ، و حتی روزهای بد زندگی می باشد ، معنی این پاره این است که من شاعری پیشکسوت هستم که شعری قابل پرورش را در این روزگار بد تقدیم می کنم که شاخه های سر سبز آن بعد ها موجب شادی و پرورش افکار شود ، نکته ای که اینجا به نظر می رسد ، حضور حرف "که" است ، در واقع بودنش ایراد نیست ، ولی نبودنش به ریتم شعر کمک خواهد کرد ، من باغبانی پیرم/نهالی را در خزان می نشانم ، همان معنی را تداعی می کند ، البته در مورد حرف مفعولی "را" هم این نکته قابل بحث است و نکته جالب ارتباط بین "که" و "را" که وجود یکی از آنها لازم است ، من باغبانی پیرم/که نهالی در خزان می نشانم، به هر حال در شعر هر چقدر حروف اضافه ، ربط نشانه و مفعولی کمتر استفاده کنیم بهتر است ، در ادامه ی شعر ما با آرایه تشخیص روبه رو میشیم که در قسمت بعد خواهم آورد، از دیگر استعاره های شعر می توان به پروانه ها اشاره کرد ، که استعاره از تازه وارد هاست ( نسل بعد ) و در عرصه ی شعر به جوانان اشاره دارد که تازه قدم در این وادی نهاده اند ، شکوفه ها هم دوباره مجاز از همان شاخه هایی ست که از نهال مورد نظر پدید آمده ، یعنی نتیجه و حاصل دست رنج شاعر که همان خوانش شعر در گذر زمان می باشد که سود به همراه می آورد، در انتهای شعر هم باز یک تشبیه اضافی داریم و آن پرده ی ابهام است که پرده و ابهام دارای ویژگی های مشترک هستند ، در این بخش آرایه استعاره و مجاز و تشبیه که با هم در ارتباط هستند را یک جا بررسی کردیم و بازبینی بقیه آرایه ها به بخش سوم خواهد رفت ..



3) در این بخش رکن بسیار مهم و حیاتی شعر که همان تصویر سازی است را بررسی می کنیم ، تصویر سازی تقریبا به تمام آرایه ها مرتبط می شود ولی به تشخیص و حس آمیزی نزدیک تر است ، از این رو این آرایه ها را با هم بررسی میکنیم ، ابتدا توضیح در مورد این بخش را این گونه آغاز می کنم که ، تصویر سازی چند نوع مختلف دارد که مهمترین آن ها (که مدرن است ) از خیال پریشی واقعی شاعر سود می برد ، یعنی شاعر در شعر حرف هایی خیالی می زند که در واقعیت به شکل دیگری وجود دارد ، مثلا " کوه غم در میان دشت دلم نمایان شد " ، کوه در میان دشت قابل رویت است و این تصویر را وقتی در شعر می بینیم به ما کمک می کند که بهتر منظور شاعر را درک کنیم ، تصویر سازی به درک شعر کمک می کند و از بهترین ویژگی های شعر سپید است که باید استفاده شود ...

حال در شعر جناب ترکمان به این قسمت می پردازم ، شعر از همان ابتدا به تصویر سازی روی آورده و البته تصویر سازی اول از جنس معمولی ست ، یعنی تصویری واقعی و بدون خیال پریشی ست ، من باغبانی پیرم و باغبان معمولا نهال می کارد ، ولی وقتی همین تصویر رو نماد گذاری می کنیم ، و باغبان پیر ، شاعر پیشکسوت می شود و نهال هم شعری تازه ، آن وقت تصویر سازی قوی تر و قوی تر خواهد شد ، در بند " کاش از بهار نفسی باقی بود" آرایه تشخیص دارد چون نفس کشیدن را به بهار نسبت دادند ، آرایه تشخیص هم از آرایه های بسیار خوب و زیباست و استفاده از آن به زیبایی شعر و تصویر سازی ها کمک می کند ، در ادامه می خوانیم که " کاش از بهار/ نفسی باقی بود / تا عطر شکوفه هایش /هوش از سرم می برد / حسرتی است ناگزیر" اینجا تصویر سازی باز معمولی وجود دارد و توضیح داده شد ، در این قسمت شاعر تصور می کند یا آروز می کند که از فصل خوبی ها ، یا قسمت خوب زندگی و زمان که همان بهار است ، اثری حتی به صورت نفس باقی می ماند تا عطر شکوفه هایش که همان نتایج شعرش بود را احساس می کرد و از خود بی خود می شد ، هوش از سر رفتن کنایه از، از خود بی خود شدن یا حتی مست شدن است ،

من این آرزو را/ به گور خواهم بُرد / و پروانه ها / از شهدِ شکوفه هایم / سرمست خواهند رقصید / وتولد دوباره ی مرا /جشن خواهند گرفت.
در اینجا باز تصویر سازی معمولی ( واقعی ) رو داریم ، شاعر اینجا نا امید است و یا به شکلی مطمئن است که نتیجه ی کارش را نخواهد دید ، تمام شاعران بزرگ ایران در واقع پس از مرگ به محبوبیت رسیدند و این نکته ای ست که شاعر به آن اشاره دارد و از این بابت متاسف است که پس از مرگ شاعر، پروانه ها که همان نسل های بعد از شاعر هستند بر سر مزار او خواهند بود که این جا نماد یادگارهای او که همان اشعارش هست بوده و از شهد شکوفه هایش که معنا و مفهوم اشعار شاعر است ، سرمست می شوند و می رقصند که این در عالم عرفان از درجات بالای لذت بردن معنوی ست ، در عرفان ما مست شدن و رقصیدن را در جسم ظاهری نداریم و مربوط به روح است ، در واقع روح حق دارد مست شود و برقصد چون از خطا تهی ست .. در ادامه هم باید گفت که رقصیدن برای پروانه ها تشخیص است ولی اینجا پروانه ها استعاره از جوانان یا نسل جدید بودند پس آرایه تشخیص خط خواهد خورد .. در ادامه هم تصویر سازی چندانی نداریم ..



در کل در این سه قسمت شعر جناب ترکمان موفق بوده و در هر سه، نمره ممتازی خواهد گرفت ..



حال می خواهم به طور کلی به معنای شعر از لحاظ جامعه شناسی و روانشناسی بپردازم ..



در ایران امروز متاسفانه مُرده پرستی یکی از صفات منفی ما تلقی می شود، به عنوان مثال ، اسطوره ای چون ناصر حجازی تا قبل از مرگ مورد انواع مختلف تنش ها از طرف اجتماع و حتی از طرف خیلی از چهره های سیاسی و معروف، تهدید و مورد حمله قرار گرفته بود ، حال چگونه می شود بعد از مرگ همه سیاه پوش هستند و بر سر و سینه می زنند ! شاعران هم از این قضیه جدا نیستند ، متاسفانه در ایران کمتر شاعری در زمان زندگی اش به شهرت رسیده است ، و اکثرا پس از مرگ بوده که به جایگاهی درخور دست پیدا کردند که از لحاظ زمانی بسیار دیر است برای شاعری که دیگر زنده نیست نتیجه دست رنج خود را در میان مردم اطرافش ببیند ، در شعر جناب ترکمان هم به این قضیه اشاره دارد که چیزی که امروز به عنوان نهال در دل خاک می کارم زمانی بارور خواهد شد که من نخواهم بود ( امیدوارم ایشان 120 سال زنده باشند و ما فقط در مورد شعر حرف می زنیم ) و آن زمان، نسل های بعد از من از میوه ها و شکوفه های خوش رنگ این نهال سر مست و خوشحال می شوند و به اوج لذت می رسند ( لذت معنوی ) ، شاعر دوست دارد بار دیگر به دنیا بیاید و نتیجه تلاشش را ببیند ولی می داند که امکان این قضیه منتفی است ولی ایمان دارد که اشعارش برای او همین کار را خواهند کرد ، در واقع وقتی کسی پای اشعار شاعری می نشیند ، انگار او را زنده کرده و به او تولدی دیگر بخشیده است، شاعر می پندارد که زمان این اتفاق در پرده ی ابهام است ولی اتفاق خواهد افتاد ، زمستان فصل مرگ است و شاعر می داند تنها راه غلبه بر مرگ ماندگاری ست و این در سایه ی همین اشعارش به حقیقت نزدیک خواهد شد ، ما از لحاظ روانشناسی به فناپذیری اعتقادی نداریم ( دوست داریم نداشته باشیم ) ، به خاطر همین به دین وابسته هستیم ، یعنی هیچ وقت قبول نمی کنیم که بعد از مرگ دنیایی وجود ندارد چون این قضیه باعث می شود ما دچار پوچی شویم ، به خاطر همین ما جاودانگی را به صورت معاد پذیرفتیم تا خواسته ی خود را ارضا کنیم ، به همین دلیل انسان های هدفمند میل به ماندن دارند به هر شکل ممکنی که شده دوست دارند در دنیا باقی بمانند ، به هر حال بین دین و این ویژگی انسان ها تعامل برقرار شده و دلیل عمیق بودن ردپای مذهب در وجود ما همین قضیه است ، اگر معاد از دین حذف شود به تدریج دین هم نابود خواهد شد چون چیز دیگری برای نجات انسان از پوچی به همراه ندارد ، انسان ها همیشه به دنبال زندگی هستند و همیشه شعار بوده که "از زندگی می گذریم" گاهی وقت ها این شعار ها به واقعیت تبدیل می شود ولی ویژگی آن عوض نمی گردد ، مهمترین نتیجه ی این شعر آن است که ما باید برای ماندگاری انسان خوبی باشیم و تا می توانیم در خاک زندگی، نهال تلاش بکاریم و این نهال ها مهم نیست از چه درختی ست و چه میوه ای دارد ولی مهم است که رشد کند و بارور شود تا توسط همین یادگارهای نیک برای تمام نسل ها زنده بمانیم و برای آیندگان همیشه مفید باشیم ...





از همه ی دوستانی که این مطلب را خواندند ممنونم ..






مازیار نظربیگی
90بهار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد