دیگر بار برخواهم خاست؟
مطمئن نیستم!
دنیایم هنگامی
در گرو یک بازدم است
باز دمی که در انتظار معشوق
باز می مانَد
تا غزلی شوَد
غزلی که محتاجِ یک
آه ست!
در امتداد رهواری
که چوبین نخواهد بود!
چاووش بخوان!
چه خوش می خوانی؟...
بخوان!
دوباره آیا بر خواهم خاست؟
من به نظارهِ شهری
پر از رنگ و نفاق
نشسته ام
که مردانش نقاب
از چهره دریده
زنانش سیاه پوش
در انتظار مردی
به رنگ خون
آغوش گشوده اند!
پحکایت تلخ شعرم را
پاجی
در افکارت مومیایی کن!
* * * * *
تقدیم به آقای (عبدالحسین خورشیدی پاجی)
24/11/89
پژواره
سلام استاد عزیزم
باز هم از شما تشکر می کنم
بی نهایت دوستتان دارم و اشعارتان را می ستایم
( آهِ خورشید تورا خواهد گرفت!؟ )