غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

چرا...؟!

چرا
در شیون می دِرخشم
در شادی کشکَم؟...
و
مرده ام بی هراس
قهرمان می شود!
چرا...؟

* * * * *
پژواره

نظرات 17 + ارسال نظر
سارا چگنی زاده پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:07


باسلام خدمت دوستان گرامی
تحلیل بسیار کوتاهی بر شعر آقای محمد ترکمان(پژواره)






چرا

در شیون می دِرخشم؟!

در شادی، کشکَم؟!

و

مُرده ام بی هراس،

قهرمان می شود...؟!

چرا...؟

پژواره



ابتدا در باره ی شکل فرمالیستی و حالت شکل مدارانه شعر صحبت می کنم ان چه که باعث شکل گرفتن شعری کوتاه و بیان صریح مفهوم می شود دقیقاا وابسته به نحو های ابلاغ پیام و بازگو کردن حالات درونی شعر است...شاعر در بندهای کوتاه شعر خود تمهیدات شاعرانه را به شیوه ای سوال برانگیز و تحریک کننده ی ذهن به کار برده است......
شاعر واقعیت عینی کلام را با آغازی تلنگر زا و سوال برانگیز به اثبات رسانده است یه سوال ساده(چرا؟؟؟)مقصود شاعر از همین چرا به طور کامل در متن تجلی یافته و اهمیت محتوای کلام را به شیوه ای ملووس بالا می برد.شعر از تصاویر ساده برخوردار است همان تصاویری که نشان دهنده ی هنر جهان پسند شعری است که همواره ملاک ثابت و معتبری با خویش داردو آن ملاک معرفت دینی و روحانی است.
شاعر هویت کلام خود را بر مبنای جهان بینی خاص و در جایگاهی فلسفی توام با آگاهی قرار داده...

ایجاز گویی به مراتبی بالاست ا.....
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سوال کلیشه ای اما در بطن شعر و پیام ان نوعی سوال بحرانی...... گوینده می خواهد بگوید اصولاااا وجود انسان های مهم و در کل هر انسانی برای اطرافیان اش اهمیت خاصی اگر نداشته باشد بعد از مرگ او قضیه برعکس است..چرا ما انسان ها قدر هم را نمی دانیم و در نهایت پس از مرگمان دیگران برایمان تره خورد می کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به گفته ی باکریشنا مورتی(عارف معاصر هند) انسان ها قدر لذتهای با هم بودن را نمی دانند و با چشم عارفانه و عاشقانه به هم نمی نگرند اما بعد از اتمام حیات فردیت یکدیگر را قبول می کنند.............. آیا این اصل دوستی و عشق است؟؟؟؟؟؟

شاعر پیام خود را با استراتژی خاصی به کار برده برگرفته از حسی الهام شده نه بر اساس استبداد آرکاییک زبان..زبان به شیوها ی مستقیم ابراز هویت کرده و عناصر آن تا حدودی از عناصر تخیل ارجعیت یافته

در شیون می درخشم..... مرگ را به تصویر کشیده است مرگی که بعد از آن دلسوزی اطرافیانی را دربر دارد که فبل از آن کاملا قضیه متفاوت بوده
زیباترین تصویر حسی(مرده ام بی هراس )

شاعر تصویری از عدم ترس را به نمایش گذاشته است... و خواننده را در اندیشگی فرو می برد...قهرمان شدن اشاره به انسانهایی که قبل از مرگ جامعه و اطرافیان برای آن ها ارزشی قائل نبوده اند.. مثل سهراب سپهری..... نیما یوشیج ........ آنتونیو ماچادو شاعر اسپانیایی.............آنره برتون شاعر آزادی خواه و ضد فاشیست فرانسوی....................... کی تی هارا شاعر عدالت خواه ژاپن.............................. در زمان حیات خود با مشکلات عدیده ای روبه رو بودند حتی اسارت ..اما بعد از مرگشان چنان اهمیت پیدا کردند که نامشان در تاریخ ملل ثبت شده است.......

مرده ای که قهرمان می شود........... ایا بهتر نبود در زمان حیات نیز به او اهمیت داده می شد.... این راز خلقت جهان است.. دردمندی و درد دیده گی ... ما امده ایم که ارزش ها را تجربه کنیم نه اینکه بعد از مرگمان ارزشمند شویم
شعر حرکتی دایره ای دارد با همان آغاز دوباره اتمام می یابد همان چرای بی جواب!!؟؟؟؟ این حرکت از ذهنیت به عینیت شعر را قابل درک تر کرده ...
شاعر دنیایی سوال برانگیز جلوی ذهن و پیرامون خوانندگان قرار داده و قصد اش براین است تا راه گشایی باشد بر بیدار کردن ذهن انسان های نا آگاه
گرچه خود به سوالات جواب نمی دهد در واقع این روح کنکاشگر خواننده است که باید به کشف شهود مندی دست یابد...
"الیویت" پیشگام جنبش مدرن(1965-1888) می گوید(شاعرانی که بر مبنای نگاه های فیلوسوفیک وار ذهن خوانندگان خود را در گیر جنبش های عاطفی می کنند اصولا پیام خود را از طریق بیان پرسش های مفهومی به ذهن مخاطب القا می کنند ..خود جواب سوالات را می دانند اما به دنبال ژرف سازی های بالقوه برای ارجاع شاخصه های پیام خود می گردند

باز هم می گویم ما آمده ایم که ارزش ها را تجربه کنیم(این گفته ی خودمه گرچه خیلی سطح بالا نیست)

با تشکر از حضورتون....

طاهره (میترا) عرب پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:11

چرا
در شیون می دِرخشم؟!
در شادی، کشکَم؟!
و
مُرده ام بی هراس،
قهرمان می شود...؟
چرا؟...

سلام سارای عزیزم

بسیار خوب به نقد کشیده ای و من که زیاد استفاده کردم... شعری را به نقد کشیدی که در نگاه اول به نظر می آید ساده است و حرفی هم برای گفتن ندارد... اما به عمق آن که می رویم، معنایی پرحجم تر از این ظاهر کوتاه را مشاهده می کنیم
شاید حتا در نگاه اول بگوییم شاعر چه گفته است؟!

اما می بینیم به مطلبی بسیار فراگیر در جامعه اشاره دارد... مرده پرستی...

چرا در شادی کشکم؟... جمله ای که شاید از بقیه سطرها در نگاه اول، بیشتر به نظر بیخود بیاید... اما با اندک مکثی می بینیم که شادی اشاره به زنده بودن و زندگی دارد و به روابط بین انسان ها و .... اما گویی هیچ نیستیم و کسی به من و ارزش انسانیم اهمیت نمی دهد به خواسته ها... نیازها... عواطف... و هر آنچه که در نبودش این انسان زنده در زندگیش دچار افسردگی و تنهایی است... و گویی کشک است... استفاده ای تمثیلی

ترکیب های استعاری ساده که در نگاه اول شاید زیاد به چشم نیآید :
در شیون می درخشم
مرده ام بی هراس

مطلب را قابل توجه کرده است

گاهی یک کلام ساده چقدر می تواند حرف برای گفتن داشته باشد... حتا اگر از هنرمندیهای خاص شاعرانه ای هم در بیان به نظر استفاده نشده باشد... اما چون نگاه، سرشار از احساسی شاعرانه است آنرا زیبا و دلنشین و قابل بحث و گفتگو می کند

درود بر تو سارای خوبم که نگاهی فراتر از ظاهر شعر را نشان می دهی... نگاهی که با آن می بینی... و این حُسنِ یک منتقد خوب است

و درود بر جناب محمد ترکمان(پژواره) عزیز که احساس های خوب خود را خوبتر به تصویر می کشند
یا علی ع

سیدظاهرموسوی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:52 http://raihana.blogfa.com

سلام استاد محترم
ای بساشاعر که بعد ازمرگ زاد
چشم خود بسته وچشم ما گشاد

درد من

رنج ومصیبت ما
ازنه فهمی ونادانی
قبیله ئیست که
درحال حاضر؛هزارسال
قبل از عصر جاهیلیت زندگی میکند
این قبیله با آزادی؛ دموکراسی وتمدن بیگانه است
باعلم وتکنولوژی حساسیت دارد
کشتن انسانها برای شان سرگرمی ء بیش نیست
وانتحار وانفجار کارهر روز شان
دین شان خشونت است
وخدای شان زور
معیار تقوا وپرهیزکاری شان
چادر ، ریش ولباس پرازتعفن هزارساله
دربین این قبیله ما انسانیت را
از یاد برده ایم

مهران پیرستانی دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:40 http://darghamemaa.blofa.com

سلام استادم

با یک کوتاه و یک دلنوشت ...

به روزم ، روزهای که هنـــــــــوز بیگاه می شوند

و شما را چشم در راه.


http://darghamemaa.blogfa.com/



mehran_pirestani_14@yahoo.com

شعر زلال سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:11 http://www.sherezolal101.blogfa.com


با سلام و احترام بر خدمت شما زحمتکش عزیز عرصه ی ادب و هنر
و با سپاس بیکران بر آفریدگار دانا و توانا که مهلتی مقرر فرمود تا مدام از کلام شیرینتان بنوشیم و لذت ببریم.

با چند زلال کوتاه از شاعرانی زلالدل به روز و منتظر نقد و نظرات هستیم.

همطاف چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 http://hamtaf62.blogfa.com

سلام .. میلاد مولایمان علی(ع) و روز مرد را بر شما تهنیت عرض می نمایم..برقرار باشید[گل]

تراب چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:48 http://shamimsher.blogfa.com

درود استاد
شعری زیبا و مفهومی در عین ایجاز.
ممنون از دعوتتان و زحمات شما و خواهر گرامی خانم سادات و دیگر عزیزان دست اندرکار.
همایش خوبی بود،به ویژه آشنایی با بزرگانی چون شما و دیگر دوستان.
میلاد مولا و روز مرد مبارک.
یاعلی تابعد...

محمد رسول باوندپور شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:30 http://mrbavandpoor.blogfa.com

سلام
آقای ترکمان یه خورده دیر آمدم ولی مهم اینه که به یاد شما بودم و خواستم روزتان رو تبریک بگم

ایامتان بهاری

مژده ژیان یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 http://moeeinikermanshahi.blogfa.com

درود استاد پژواره

شعر کوتاه و در عین کوتاهی پر سخنی بود.

استاد این نوشته ی شما حقیقتی درد ناک است
اجازه دهید به موردی اشاره کنم.
جناب پژواره در کل ایران /یا در میان اینهمه شاعر و نویسنده ی امروزی ،چند نفر در باره ی فردوسی زمان ؛معینی کرمانشاهی ؛ و آخرین شاهکارشان که به نظم کشیدن تاریخ ایران است می دانند؟؟؟
آیا می دانند که ایشان در بستر بیماریست.
باور کنید جناب ترکمان هر لحظه بیم آن دارم که خدایی نا کرده پیش از قدر دانی در خوری از ایشان //از دستشان بدهیم.



خلاصه ی کلام برای این مطلبتان آدرس وبلاگی که برای ایشان ترتیب داده ام را گذاشته ام.حضور و نظر تان مایه ی سرور من خواهد بود.

مهران پیرستانی یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:48 http://darghamemaa.blofa.com



یخ میگیرد تمام پیکر بی جانم را...

استاد مهربانم

چشمانت واااای چشمانت

شرر میزند به اندیشه ی کوتاه ام

و این موسیقی بد منه مرده را مرده تر میکند

سلام استاد
قربونتون برم من ... چرا یه دفعه اینجور شدم؟؟؟؟

تنم یخ کرد و ترس گرفت تا وارد شدم

ترکمـــــــــــــــــــان ...

خنده های من از سکوت تو سهمگین تر است



و فاصله ها زمان را به بلندای دیوار چین تبدیل کرده اند.



شب در انتهای کوچه ی رفتن کمین کرده و



بی شرمی دوری ها حوصله ام را بی تاب میکند.



من از نرسیدن به انتها می ترسم


و تو فرجام ام را تاب نمی آوری.



صبور باش نازنینم !

یه سر به این مریدتون بزنید

ایلناز حقوقی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 http://www.sibobaran.blogfa.com

سلام...
تیر ماه مبارک...
به روزم استاد... فقط همین...
تا بعد....

حسام پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 14:39 http://hesamnbv.blogfa.com

سلام بر شما دوست عزیز
با پستی پیرامون استقبال از شبیه سازی شده های علی (ع) و فاطمه (ص) در ایران به روزم
مطمئن باشید از حضور و اختصاص پنج دقیقه یا کمتر از پنج دقیقه زمان به وبلاگ یا اباصالح المهدی(عج) پشیمان نخواهید شد
منتظر حضور زیبا ونظرات بی نظیرتان هستم
موفق باشید
التماس دعا

حورالعین اوجاقی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 22:44 http://huria.persianblog.ir

بادرود بر استاد

واقعا بنده را شرمنده فرمودید

ازیک طرف کسالت و از طرفی دیگر مسئولیت خانواده ووظیفه مادری و کمی مطالعه واقعا وقتی باقی نمی گذارد تا حضور سروران برسم

و مسئولیت خانواده برای من بسیار مقدس و ارزشمند است و کوتاهی را برای خود گناهی میدانم نا بخشودنی.

امید وارم شما بزرگوران به علت ضیق وقت مرا ببخشید با اجازه

لینکتان را کپی کردم که در اینجا خدمت بزرگوار برسم

با احترام وارادت :اوجاقی

م مهرپرور شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:17 http://hoomt.blogfa.com/

سلام پژواره ی مهربان

شطحیات یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:22 http://gozarazkhod.blogfa.com

سلام و وقت بخیر جناب ترکمان
خوب هستید انشاال..؟
خیلی وقت بود که دلم هوای نوشته هایتان را کرده بود ولی متسافانه قسمت نمیشد و از طرف دیگر آمده بودم که تبریک بگم بابت داشتن پسر گلتون آقا پژمان..
قدرت بازی با کلمات و سرودنشون خیلی خوبه..
البته انتظار میره از استادی چون شما پسری این چنین رشد کنه..
خواستم بگم قدرشونو بدونید که حتما همین طوریاست..
امشب داشتم کامنت ها و نقدهای شعری که دوستان لطف فرموده بودند و در قبال چند خط خطی هایم نوشته بودند میخواندم..
و نقدهای بزرگوارانه شما استاد..
هرچند که دیگر شعرهایتان روی سایت شعر نو نیست..
ولی هم چنان دوستتان داریم و استاد ما خواهید بود..البته اگر لیاقت شاگردی در محضر اساتید را داشته باشیم که هرچند فکر نمیکنم با این چند خط خطی ها بشود..
شرمنده پرحرفی کردم..
یاعلی.

امین سوری دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12

سلام استاد مدتی نبودم دلتنگتان شدم وقتی به سایت سر زدم و از جریان همایش کم و بیش خبر شدم خیلی ناراحت شدم .
واقعا زیبا گفتید
رنج گل بلبل کشید و بوی ان را باد برد
بیستون را عشق کندو شهرتش فرهاد برد

اردشیر بابکان جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:51 http://www.avestaariyo2.blogfa.com

روزگارتان اهورایی
اگر علاقه دارید من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره پاسخی برای مدعیان برتری از دیدگاه زرتشت نوشتم اگر مایل هستید آن را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد