غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

گذر...

هنوز
در بروزِ هر روز
بر آستانهِ پنجمین
پلهِ سقوط
برای شکوفه می گریم
 آرزو هایش را
به مرورمی نشینم
آرزوهایی

که بر دیوار فرسودهِ آشیانه ام
خزان

و جوانمرگ می شوند!


هر غروب

با خود می اندشیم
- هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد -
اما می دانم

 فردا

دیروزِ سوگواریِ امروزِ من است

و هرگام

 به سپیده بر می دارم

دردناکتر

در غروب فرو می ریزم!

* * * * *

تنپوشِ عروسِ قصهِ من

رخت غصه است!
بر اسبی

سیاه و عریان

که پله پله
به روزهای خاکستری
رانده می شود!

* * * * *
بر پیکرم این که
تار تار
طعمهِ باد می شود!
فریادِ نیزاری

سوخته از درد است

 با خشمِ شب ترسیم...
نخ نمایی ست

ابری که به چشمِ فرو

رفتهِ تو

نقره ایی می آید!
* * * * *

- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

نظرات 12 + ارسال نظر
آرمان صورتگر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:51 http://sooratgaran.blogfa.com

ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما دوست فرهیخته ام...با احترام حضرتعالی را برای خوانش و نظر دهی چند کار جدیدم دعوت مینمایم...حضور پر مهر شما گرانسنگ افتخاری ست که نصیب اینجانب خواهد گردید...پس قرار ما : برای نامه ای که از لای کتاب لیز خورد...!منتظرتان هستم. بدرود.

علی صفری شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:39

سلام و هزار درود بر شما پژواره ی عزیزم

واقعن این شعر یکی از نابترین اشعارتان است
به دفعات خوانده ام و هر بار دنیای جدیدی از معانی می یابم
کلامت همیشه ها جاری و سایه ات همیشه ها مستدام

س.آ شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:40 http://sayehaftab.ir

"غروب"
گاه بر رقص علفهای هوش رشک میبرم
گاه از رقص کبوتران عشق
من نیز تا آبی آسمان بال میشوم
گاه بزیر باران، طراوت بودن را
بر رویاهای داغ کویر تن میشویم
گاه در اندوه ماسه های مرطوب موج
صدفهای خالی زیست را
به عمق می سپارم
بر سرخ سیبی آواز غم چکاوک
بر خاک خیره آه مینشانم
و برگهای زرد خزان را
گواه بر پایان امید زمزمه میبرم
روزات را چه حلاوتی ست
در سوز هزاره گان خورشید شب
بر زمینی گل می شکوفد
که تنها یکی جان میبخشد
و بیشمار دستانی که جان میستانند
چه فریادم
درد تو با که نشینم
شمشیر من نگاه حسرت توست
مرا نه پای دویدن
نه قله ای برای سعود
آتش چه پیامبری ست
که تنهای ام را
در دستان تو شعله میزند
آنکه سرود
شاعران تنها مدافع حقوق پروانه گانند
آیا پروانه ای بر شانه دارد
اینجا هنوز بال پروانه
بر دفتر هوس سنجاق است
اینجا هنوز پروانه از رنگ می هراسد
افسوس،افسوس چه خسته است
دریغ،دریغ ساده ترین گریز از درد
و چشم بستن
ندانستن تیره آب چه نعمتی ست
بگذار با غروب خورشید
من نیز به خواب شوم.
سایه.آفتاب

سمیه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:15 http://somaye64.parsiblog.com

چه کنم ؟چاره کجاست؟ سهم من دردل این ویرانی یک سبد بی تابی است غم من تا به گل لاله سرخ دوشقایق باقیست دیده ام بارانی است کاش آنجا که دل از عشق سخن ها میگفت قلب ها سست نبود کاش دراین دل تنگ مهردربند نبود...

محمد حسن چگنی زاده یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:37

درود
اگر در یک کویر یک قطره باران ببارد و به خاری بخورد، همان بس تا گلی زرد بروید.

واژه ها قطره هستند، آن هم قطراتی که از شیره ی جان شاعر تراوش یافته اند!بر ماست قطرات این شعر را بچشیم و با خوانشی از نوع گفتمان سه طرفه -بین شاعر -متن و خودمان- آشنازدایی کنیم.

-این شعر به سنگینی اندیشه فرصت داده است تا سه عنصر را هستی بخشد:
عشق- زیستن- مرگ
یک نکته ی اساسی که کشف و شهود شاعرانه را در مدار یک درجه ی «مکانمند» قرار می دهد"از شکوفه تا غروب" است.

-و در آخر بگویم:
یکی از موتیف های نمادین و جاندار " غروب" است.
با مهر و آرزوی بهروزی برای شاعر

محمد ذاکری اشرفی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 18:02 http://otagheabi63.blogfa.com/

سلام استاد عزیزم

به به

بسیار زیبا بود و بهره بردم

درود بر شما

آقازاده ی دوست داشتنیو ببوسین

دوستتون دارم


س.آ چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:47 http://sayehaftab.ir

درود بر استاد ترکمان.باشد تا بیاموزیم
؛غروب؛
اصلاحیه
گاه در اندوه ماسه های مرطوب رنج
...
بر خاک تیره آه می نشانم.

سیاوش پورافشار چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:31 http://5555a66s.blogfa.com/http://

درود شاعر
دعوتید به خواندن غزلی از اینجانب

سها دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:37

به نام خدا

سلام
چه بنویسم
همه را نوشته اید
ممنون

شطحیات سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:55 http://gozarazkhod.blogfa.com

آی خونه دار و بچه دار
کامنتو بردار و بیار ..

سلام

بعد ایامی چند شطحیات به روزه
و منتظر نگاه بزرگوارانه ی دوستان ..

این شما و این ..

سمیه چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 17:29 http://somaye64.parsiblog.com

بنویسید به دیوار سکوت ، عشق سرمایه هر انسان است.
بنشانید به لب ، حرف قشنگ ، حرف بد وسوسه شیطان است.
و بدانید که فردا دیر است. و اگر غصه بیاید امروز، تا همیشه دلتان درگیر است.
پس بسازید رهی را که کنون ، تا ابد سوی صداقت برود ،
و بکارید به هر خانه گلی ، که فقط بوی محبت بدهد!

آرزو صفایی چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:25 http://http://setarehchin.blogfa.com/

هر غروب
با خود می اندشیم:
"هی فلانی!
زندگی شاید همین باشد"


اما،
اما می دانم که فردا
دیروزِ سوگواری ی امروزِ
من است


استاد واقعا محشر بووووود

دقیقا این فکریست که هر غروب با خودم میکنم
....


فقط یه چیر......آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه

دست مریزاد




استاد به وبلاگ تازه راه افتاده من هم سری بزنید

سپاس http://setarehchin.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد