غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

چند هذیان!

کوتاه که نفس می کشم
سینه ام یخ می زند!
بلند که پروازش می دهم
نانم آجر!
حالِ فلک منقلب
 گیسِ ملک
 گلیج گلیج بر سرم آوار...
من
زیستن با سکوت را
نتابیده ام!

* * * * *
سکوت  کردم آنقدر
که سکوی پرتابِ شدم!

* * * * *
از زندگی تا مرگ
از - مرگ - تا - زندگی -
بر گوری گریستم...
وقتم اما تلف نشد!

* * * * *
آدم ها
- همه - در همهمه
 غوطه ور وُ هنوز
 به " تو" نرسیده اند!
تن به تنه می زنند
 از «ما» اما تنها ترند!

* * * * *
دل که می شکند
خرابه آباد
 - آباد -
 بر باد می شود!

* * * * *
 آسمان را نگاه کن!
لاله ها
ارغوانی می رقصند!

* * * * *
دستم نزن
می پژمُرم!
دستم بگیر
تا بر خیزم!

* * * * *
- پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

نظرات 1 + ارسال نظر
سعیده وزیری فر پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:09 http://banooyeashegh.blogfa.com

استاد قلمتان همیشه زیباست وپر از حرف..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد