غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

با باران...

با وقار!
دلت را کدام کلام
رام می کند
تا ملکهِ ذهنِ نا آرامت کنم؟
آن نمامِ خوشنام
 کیست که مرا
در چشم هایت خار
 از بارِعامت
 نا کام کرده است؟
می دانی
 سرم اگر بر دار شود
اقرار به ذلت نمی کنم!

* * * * *
نگاه کن!
 بهار زار می زند
 ای یار بیا
 دیباچهِ زرد
 - تا  - کنیم وُ
  سارِ دل رها...
آری بیا با باران...
 کبوترانه بخوانیم!

* * *  * *
 پرچمِ شکوفه را نگر
 که شمع آسا
 غنچهِ تو را
با تمنا می شکفد!

* * * * *
...و من
و من فربه ترین
 درد جهانم!
که می خواهد
از طراوت یاس بگوید
از شادی!
 از شبنم گلبرگهای بی رنگ!

ما از درد می گوییم؟
من اما
 شاعر، نبوده ام!

* * * * *
پ.ن:
هر درختِ ایستاده ای
 سروّ ناز
هر  زوزه ای
 فریاد نیست!

*
*
*

پژواره -
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:26



درووود بر شما و نگاه زلالتان...


هر درخت ایستاده ای سرو ناز و...بسیار عــــــــالی استاد!


خوشبو ترین و خوشرنگ ترین گل های جهان نثارتان.

نسرین شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 14:09

این شعر بسیار زیبا است و حسی آشنا در آن موج میزند

آفرین شاعر عاشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد