همرازِ ناز
نُتِ نوین
ناسُروده سِرِ هزارهِ بیم!
هیس!...
بی هم باز سازِ من
ای با دلم
آمرزیده
در ارکستر شب های دراز!
مرغِِ بریده سر
بر کویرِ سردِ تنم!
باز بر فرازِ دریای بی
تلاطمم به ناز!...
_____
ای یار!
می دانی یک
مژهِ" تار "
که از سیلابِ چشمِ سیاهت
می رهانم را
به هزار...
بال سپیدِ فرشته
نمی دهم؟...
بر تنِ برشته ام بمان وُ
فرشتگی کن!
* * * * *
روزگار دلم
شهر های بی چراغ را
سو سو می زند!
و شب های نفسم
بر بامِ دهکده ای
آواز نمی خواند!
*****
***
**
*
< - پژواره - > <
^ ^ ^ ^ ^ ^ ^
سلام استاد ترکمان عزیز
اینبار دلم خون شد....
و گونه هایم بارانی....
دو سروده آخر شما که در این وبلاگ و شعر نو منتشر شد،،، فریادِ دردها را بهمراه داشت....
درد عزیزان درد ما هم هست...
آرزو میکنم نسیم خنک شادی ، دشت رنجدیده دلتان را طراوت و نشاطی دوباره بخشد.....
با آرزوی سلامتی برای شما استاد بزرگوار و محترم.
که راز....
درهمین سکوت نهفته است.
امشب ازاین نغمه ها همه شعور شدم--شعف میهمانم وشد واز غم دور شدم چشمت همیشه به دستان خداوند باد که من پلک زدم وناگه چه دور شدم-
سلام استاد گرامی
درود و عرض ادب آقا ترکمان
گاهی بی هوا دلتنگ دیدارتان می شوم.
و می آیم تا با درد دلتان داغ دلم را غسل دهم!
به امید قاصدک بزرگوارم.
درود بر اُستاد بی بدیل شعر و ادب
اسوه اید ... به حقیقت ، وجود نازنین شما