غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

آشُفته ام !

 مژگانم
 از انتظار سپید شد
 لب هایم
 از سکوت کبود!

* * * * *
 عینکِ آفتابی را
 تنها
 برای شرمِ چشم ها
 پشتِ گوش
 می آویزم؟

* * * * *
 چراغم را
 برای کسی
 می افروزم
که خاکسترم را
 لگد نکند!


هر چراغِی روشن
و هر راهی
 هموار نیست!

* * * * *
 آزارم که می دهند
بازارم داغ می شود!

* * * * *
 چقدر
 غم را برای- خود -
 شادی را
برای دیگران خواهم؟...

* * * * *
 به زودی
 حوصلهِ آفتاب
 بر سرِ سایه ها
 آوار خواهد شد!
 
 قیامتی به پا کنم
 دیگر تا بی پروا
 نگویند
  دیدار به قیامت!

* * * * *
پ.ن:
 « من
 از سرودنِ یک
 شعرِِ » خونبار
 می آیم !

* * * * *
 - پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

نظرات 1 + ارسال نظر
نسرین شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 23:34

من از سرودن یک شعر خونبار میایم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد