غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

دل گیرم!

دلگیرم!
نه از گرگ گرسنه
که به گله ام زده!
از سگرمه های سگم
دلگیرم
که در گودی ی نگاهم
زندگی را
- سیر- می نگریست!

* * * * *
- پژواره -

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه خجسته دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 13:26 http://barbadrafteha.blogfa.com/

"بسم الله الرحمن الرحیم"

در این پست برداشت شخصی ام را از یکی از سروده های کوتاه زیبای استاد محمد ترکمان(پژواره) نوشته ام (پیشاپیش از استاد بابت کاستی های ناخواسته و احتمالی آن عذرخواهی می کنم).

گاهی در جایگاه سراینده ی یک شعر که قرار می گیرم، آرزو می کنم پی به سر نهفته در برخی کلمات شعرم کسی نبرد تا بیش از این آزرده نباشم، فقط نوشته ام و یا سروده ام تا ذهنم از تلنگر قلم آرام بگیرد! و گاهی هم برعکس آرزو می کنم فریادی که از سینه ام برخواسته کنج سینه ی دیگری بنشیند و به ساده ترین زبان ها احساس و دامن اندیشه ام را لمس کند...!

دنیای سپید را آنگونه که من میشناسم، دنیایی است که در آن فریادها می زنیم و رازها به وزنه های نهفته در سینه می آراییم تا اندکی سبک تر بال بگشاییم!

به این امید قلم فرسایی بر این سروده خاطر شاعر گرانقدر را نیازارد!

با احترام



پیش از شروع برداشت نویسی یکبار دیگر با هم این سروده تامل برانگیز را بخوانیم:



دلگیرم!

نه از گرگ گرسنه

که به گله ام زده!

از سگرمه های سگم

دلگیرم

که در گودی نگاهم

زندگی را

-سیر- می نگریست!



شاید تعبیر مناسبی باشد اگر بگویم شروعِ وزنِ ذهنی این کوتاه زیبا در این شعر، در واژه ی "دلگیرم!" نهفته است، این شروع با علامت تعجب پس از آن، اولین ضربه را به ذهن خواننده می نوازد، فضا به روی خواننده گشوده می شود و دریچه ای به سمت دلگیری رو به دنیای شاعر باز می کند.

دلیل این دلگیری با تصویری و نوازشی آهنگین در امتداد شعر آهسته آهسته بیان می شود. شاعر با هنرمندی فضای یک گله را در ذهن تداعی می کند و چون دلگیر بودن به زبان اول شخص بیان شده است، سرپرست این گله (چوپان) با هنرمندی در ذهن خواننده به طوری نامحسوس شخص شاعر معرفی می شود. شاید برای اینکه اثرگذاری شعر بیش تر شود، پیش از بیان دلیل یا دلایل دلگیری، ذهن خواننده از آنچه ممکن است به عنوان دلایل به آن معطوف شود پاک می شود! چرا که شاعر بلافاصله پس از "دلگیرم!" می گوید:

"نه از گرگ گرسنه

که به گله ام زده!"

به زبان ساده شاعر می گوید از گرگ گرسنه دلگیرم نیستم حتی با اینکه به گله حمله کرده است،" نه" در ابتدای این بخش شاید به منظور تاکید و بیان اهمیت آمده! در نگاه اول به این معناست که خواننده یک وقت فکر نکنی از گرگ گرسنه ناراحت هستم! (اگر با حالت تاکید بخوانید، تاکید بر این نکته که دلگیری از جانب گرگ نیست! چون در ادامه شعر بیان شده گرگ به گله حمله کرده است! و یا همچنان مشغول حمله کردن است!)

حال این سوال ناخواسته به ذهن خواننده نواخته می شود، مگر گرگ به گله به حمله نکرده پس چرا شاعر از گرگ گله مند نیست؟

در اینجا کلمه "نه" می تواند بیانگر افسوس شاعر هم باشد به این معنا که یک وقت فکر نکنی من راهنمای گله (چوپان، ناظر) از گرگ دلگیر هستم. شاعر با هنرمندی گرگ را تبرئه می کند، صفت گرسنه کنار گرگ که قرار می گیرد پیکان نگاه خواننده را از گرگ به سمتی دیگر معطوف می کند. هرچند گرگ به گله زده و یا قصد حمله به آن را دارد، اما گرگ گرسنه طبیعتش ایجاب می کند که گرگ باشد و اینگونه رفتار کند. شاعر با زبان طعنه و افسوس بیان می کند دلگیری من از بیگانه نیست، اگر دلگیرم از کاستی از جانب خودی افسوس می خورم!

در ادامه ی شعر اوج لطافت و پیام نمایان می شود:

"از سگرمه های سگم

دلگیرم"

این بار دلگیری در پیام شاعر نوازشگر در نگاه خواننده ظاهر می شود! خواننده به افسوس شاعر فکر می کند، آیا شاعر افسوس می خورد به حال گله ای که مورد حمله قرار گرفته است؟ دلگیرم در زمان حال بیان می شود آیا سگرمه های سگ می تواند بیانگر ترس و تردیدش برای دفاع از گله باشد؟!!! یا افسوس می خورد به حال سگی که از حمله ی گرگ زنده مانده و از شکستگی غرورش و هر آنچه موظف به پاسداری از آن بود، یاس و ناامیدی در صورتش نمایان شده است؟

لطافت در این تصویر نهفته است، سرپرست گله، "شاعر"، بسیار ظریف افسوس می خورد، شاعر از گناه گرگ می گذرد، لحظه ای چشم بر اوضاع گله ای در هم ریخته می بندد و حالات روحی سگ را در نگاه خواننده تصویر می کند،

" همه می دانیم و یا شنیده ایم، سگ با وفاترین و با گذشت ترین نسبت به گله است! نسبت به وظیفه ای که بر عهده اش نهاده شده دلیر و شجاع است و از جان خویش برای محافظت از گله می گذرد. اگر تعدادی از گله جاماندند و گم شدند آن ها را یافته به دامان گله باز می گرداند و ...!"

حال به فضای شعر بازگردیم، گله ای مورد حمله قرار گرفته توسط گرگ را مجسم کنید و بی شک قهرمان شکست خورده این گله سگ است که تلاشش برای محافظت بی نتیجه مانده حتی اگر زخم بر تن داشته باشد و یا از ترس حمله ی گرگ متواری شده و به زوزه ای بسنده کرده باشد! هنوز هم نمی دانیم حادثه رخ داده و تمام شده یا هنوز هم ادامه دارد ...

در ادامه شعر، شاعر(چوپان) را تصور کنید در حالیکه خیره به سگ می نگرد:

"که در گودی نگاهم

زندگی را

-سیر- می نگریست!"

گود افتادن نگاه شاعر کنایه از بی نتیجه ماندن تلاش، خستگی و ناامیدی پیاپی دارد، دسترنج زحماتش به باد رفته و یا دارد بر باد می رود! حال بر سر دو راهی دل، یعنی سرزنش کردن سگ و یا دلسوزی به حالش، با چشمانی گود افتاده سگ را می نگرد!

یک نکته ی ظریف در این میان باقیست:

دلگیرم، یعنی دلگیر هستم! (در حال حاضر دلگیر هستم)

اما -سیر- می نگریست مربوط به زمان گذشته است!

در پایان این تلنگر به ذهن من نواخته شده است که کار از کار گذشته است، سگ وقتی می بایست از گله دفاع می کرد، حال بنا به هر دلیلی نتوانست این مسئولیت را به انجام برساند. شاید شاعر دیگر امیدی به تلاش سگ ندارد، آنچه نبایست اتفاق می افتاد، اتفاق افتاده است!

دو خط پایانی اوج شعر هست، یعنی زندگی را سیر نگریستن، دو برداشت از این نگاه می توان داشت:

سیر نگریستن زندگی به معنای درس عبرت گرفتن و عمیق اندیشه کردن برای پیدا کردن دلایل شکست، حالتی که ما انسان ها کمابیش پس از لمس شکست دچارش می شویم، یعنی مرور گذشته، افسوس خوردن، پیدا کردن دلایل لغزش و ناکامی، پیدا کردن راه نجات و ...
دومین نگاه بیش تر قلب را آتش می زند و به نظرم با منظور شاعر منطبق تر است! اینکه سگ از زندگی سیر شده باشد، چنان خستگی و ناامیدی به سراغش آمده باشد که دلش بخواهد حال که حسّ مفید و موثر بودن نمی کند، چشم بر رنج زندگی ببندد و بیش از این بار خستگی را بر دوش نکشد.

شاید پیام این شعر را بتوان در تلنگری نهفته دید که خواسته و ناخواسته به ذهن خواننده نواخته می شود و سرانجامی را پدید می آورد که سرمایه ای به جز درماندگی برای سرپرست گله (چوپان) و احساسی به جز شرمندگی بر صورت سگ نقش نمی بندد!

****

از ویژگی های قلم استاد این است که در کمترین کلمات، جانی به تصاویر بخشیده و مضمون می آفرینند.

در کوتاه بعدی به نظرم استاد پس از طعنه زدن به بی کفایتی و یا بی اثر بودن حضور سگ دلیل این رنجش را مفصل تر بیان می کنند!

بچّگیام

8 شهریور 1393

فاطمه خجسته دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 18:57

درود و احترام استاد بزرگوارم

پویاجمشیدی پنج‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 17:01 http://khatekhatere.blogfa.com

عالی بود . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد