غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -
غربت موهوم

غربت موهوم

اندیشه ی یک شاعر، باید چراغ خانه مردم باشد و نامش، ماهی بر پیشانی تاریخ... - پژواره -

دغدغه هایم!

در غربت موهوم
زیرِ بام ناکامی ها خود را
می خواهم لوس...
با لبهایم قمپز در کنم!
ادای کودکی
 مرفه را در آورم
کهِ تعداد عروسکهایش
بیشتر از ردّ سیلی ها
بر گونه های ترد من است!

روی کارتن
لباسهایم را میخواهم
از تن، جین جین در...
در شومینه بسوزانم
تا طفلی را نبینم
 کهِ شبیه - من - است!

زیرِ مجلل لوسترها
 سپس
تا فردا های بی ستاره
برهنهِ و حجیم،
از خوشی جیغ زنم!...

چهِ رویایی رنگارنگ
 وَ، وه چه قشنگی بود!

* ^ * ^ * ^ * ^ *
به نرخِ شب
نانی هرگز نخورده
آبی نیز اگر دارم
از چشمهایم وام گرفته
هر صبح زرد با آن
 تا بالشِ زمخت ُوَ اناری شویم!...

=    =    =    =
پ.ن:
مرا کاش
حالی بود - تا - می مردم!

____________
نثری
نگران از پیش
با کمی باز نگریستن...

^ ^ ^ ^ ^ ^ ^

- پژواره -

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد